پایگاه اطلاع رسانی موسسه برنامه ریزی راهبردی

سایتی پیرامون بررسی نقش طلاب در مقابله با تهاجم فرهنگی

پایگاه اطلاع رسانی موسسه برنامه ریزی راهبردی

سایتی پیرامون بررسی نقش طلاب در مقابله با تهاجم فرهنگی

پایگاه اطلاع رسانی موسسه برنامه ریزی راهبردی
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با موضوع «گام هایی محکم برای تفکر صحیح :: گام دوم : راهکارهایی برای تفکر :: استفاد از تحقیق تعقیبی» ثبت شده است

خب در قسمت های قبل گفتیم امام صادق ع دعوت ابومسلم را قبول نکرد زیرا فتنه، فتنه باطل و باطل بود خوب است در این قسمت کمی از ابومسلم بدانیم.

اَبومُسْلِمِ خُراسانی (۷۱۸-۷۵۵ میلادی) یکی از فرماندهان نظامی ایران و رهبر جنبش سیاه‌جامگان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس را پایه‌گذاری کند. نام اصلی او بهزادان پسر ونداد بود که به توصیه «ابراهیم امام»، یکی از بزرگان بنی عباس، به عبدالرحمن تغییر نام داد و با حکم وی رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد اموی در این منطقه را بر عهده بگیرد. وی پس از پیروزی بر حاکم خراسان و تسخیر مرو، سپاهی را روانه عراق نمود و توانست در سال ۱۳۲ هجری قمری، مروان، آخرین خلیفه اموی را شکست دهد. با بر تخت نشستن ابوالعباس عبدالله سفاح به عنوان اولین خلیفه عباسی، امارت خراسان به ابومسلم سپرده شد. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگران کننده بود. سرانجام، ابومسلم در سال ۱۳۷ هجری قمری، به نحو توطئه آمیزی به دستور منصور، دومین خلیفه عباسی به قتل رسید.

 

ابومسلم در طول دوران مبارزه و پس از آن، در دوران حکمرانی، ناگزیر از کشتن دشمنان، خائنان، شورشیان یا سایر افرادی بود که برای جنبش سیاه‌جامگان یا حکومت عباسیان خطرناک محسوب می‌شدند. وی در مقابله با دشمنان بسیار سختگیر بود و هیچ رحمت و شفقتی به خرج نمی‌داد. از خود ابومسلم نقل شده‌است که بیش از یکصد هزار تن به دستور او کشته شده‌اند.

 

ابومسلم به طور خلاصه، شخصی توصیف شده که به ندرت احساسات نشان می‌داد. به نظر می‌رسد که او تحصیل‌کرده بوده و عربی و پارسی را نیک می‌دانسته (با قضاوت از روی شیوایی سخنانی که به منتسب است). او را بخشنده، چاره‌جو و خوش‌فکر، دارای رفتار سیاستمدارانه، رادمرد و بلندهمت توصیف کرده‌اند، اما او را به خاطر سختگیرانه بودن نسبت به مخالفین نکوهش کرده‌اند که افراد را با کمترین کار فتنه‌انگیزانه‌ای اعدام می‌کرد.

 

با بر تخت نشستن سفاح به عنوان خلیفه عباسی، حکمرانی مناطق مرکزی و شرقی ایران به ابومسلم سپرده شد. ابو مسلم در این دوران از قدرت و نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار بود. وی همچنین بر روی خلیفه عباسی نیز نفوذ زیادی داشت و در بسیاری از موارد خلیفه بدون نظر یا موافقت او تصمیم نمی‌گرفت.

ابومسلم آماده رفتن به حج به مکه شد و دنبال اجازه خلیفه بود. نامه‌نگاری متعاقب نشان می‌دهد که دو فرماندار به یکدیگر اعتماد نداشتند. ابومسلم که باید با تنها ۵۰ مرد به عراق می‌رفت، با ۸٫۰۰۰ مرد به راه افتاد و با ۱٫۰۰۰ نفر به پایتخت نزدیک شد

سفاح فوت شد و منصور بر تخت نشست. ابومسلم از خلیفه جدید یعنی منصور نافرمانی می کرد. ابومسلم ابو اسحاق، را برای روبرو شدن با خلیفه فرستاد. خلیفه ابواسحاق را اغواء کرده و به او قول دادن فرمانداری خراسان را داد. ابو اسحاق به ابومسلم توصیه کرد تا به دربار خلیفه عباسی برگردد و پوزش بخواهد.. منصور همچنین پنج مرد برای انجام قتل او گزینش کرده بود. آنها زیر ایوان یک کاخ پنهان شده بودند. هنگامی که ابومسلم وارد شد و شمشیرش را از او گرفتند، .وقت که ابومسلم  در مورد تلاش‌هایش برای بر تخت نشاندن عباسیان سخن گفت، منصور دستانش را به هم زد، قاتلان سررسیده و ابومسلم را کشتند. سن او را در هنگام مرگ ۳۷ سال نوشته‌اند. منصور دستور داد که بدن مثله شده او را بر رود دجله بیفکنند. برای اینکه کارهایش را در نظر مردمان موجه جلوه دهد، خطبه‌ای خواند و در آن گفت هر کس که بیعت خود با خلیفه را بشکند، سزاوار مرگ است، همچون ابومسلم. کشته شدن ابومسلم، سرآغاز قیامها و شورشهای متعددی شد که به خونخواهی او شکل گرفت و برخی از آنها سالهای سال، خلفای عباسی را به خود مشغول نموده بود

عبدالحسین زرینکوب. «فصل پنجم». در دو قرن سکوت: سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۸.

صادق مولایی
وصیت مولا
آیا این جمله آیه قرآن است؟  لا تقربوا الصلاه

  بله این جمله در قرآن است.

   پس با این وجود نباید هیچگاه نزدیک نماز بشیم آیا این نتیجه گیری درست است ؟

 بحث اصلی من هم امروز همین است : همیشه برای فهم یک تکه از کلام باید رجوع کنیم ببینیم اصل کلام چطور مطرح شده تا فضا را بهتر درک کنیم و آن کلام را بهتر متوجه بشیم. به عنوان مثال این جمله قسمتی از آیه 43 سوره مبارکه نساء است که خداوند می فرماید : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى

یعنی در حالت مستی نزدک نماز نشوید..

در این حکمت شریف نیز باید همین کار را دنبال کرد

 این کلام امیرمؤمنان على علیه السلام بخشى از وصیت طولانى است که حضرت  به فرزند گرامی ‏اش امام حسن مجتبى علیه السلام فرموده است ایشان فرمودند:

 «کَیْفَ وَأَنِّى بِکَ یَا بُنَیَّ إِذَا صِرْتَ فِی قَوْمٍ صَبِیُّهُمْ غَاوٍ وَشَابُّهُمْ فَاتِکٌ وَشَیْخُهُمْ لَایَأْمُرُ بِمَعْرُوفٍ وَلَا یَنْهَى عَنْ مُنْکَرٍ وَعَالِمُهُمْ خَبٌّ مَوَّاهٌ مُسْتَحْوِذٌ عَلَیْهِ هَوَاهُ مُتَمَسِّکٌ بِعَاجِلِ دُنْیَاهُ أَشَدُّهُمْ عَلَیْکَ إِقْبَالًا یَرْصُدُکَ بِالْغَوَائِلِ وَیَطْلُبُ الْحِیلَةَ بِالتَّمَنِّی وَیَطْلُبُ الدُّنْیَا بِالْاجْتِهَادِ خَوْفُهُمْ آجِلٌ وَرَجَاؤُهُمْ عَاجِلٌ لَا یَهَابُونَ إِلَّا مَنْ یَخَافُونَ لِسَانَهُ وَلَا یُکْرِمُونَ إِلَّا مَنْ یَرْجُونَ نَوَالَهُ دِینُهُمُ الرِّبَا کُلُّ حَقٍّ عِنْدَهُمْ مَهْجُورٌ یُحِبُّونَ مَنْ غَشَّهُمْ وَیَمَلُّونَ مَنْ دَاهَنَهُمْ قُلُوبُهُمْ خَاوِیَةٌ لَایَسْمَعُونَ دُعَاءً وَلَا یُجِیبُونَ سَائِلًا قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْغَفْلَةِ إِنْ تَرَکْتَهُمْ لَمْ یَتْرُکُوکَ وَإِنْ تَابَعْتَهُمْ اغْتَالُوکَ إِخْوَانُ الظَّاهِرِ وَأَعْدَاءُ السَّرَائِرِ یَتَصَاحَبُونَ عَلَى غَیْرِ تَقْوَى فَإِذَا افْتَرَقُوا ذَمَّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً تَمُوتُ فِیهِمُ السُّنَنُ وَتَحْیَا فِیهِمُ الْبِدَعُ فَأَحْمَقُ النَّاسِ مَنْ أَسِفَ عَلَى فَقْدِهِمْ أَوْ سُرَّ بِکَثْرَتِهِمْ فَکُنْ عِنْدَ ذَلِکَ یَا بُنَیَّ کَابْنِ اللَّبُونِ لَاظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَلَا وَبَرٌ فَیُسْلَبَ وَلَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب؛

فرزندم چگونه خواهى بود هنگامى که در میان قومى گرفتار شوى که کودک آنها گمراه و جوانشان هواپرست و پیرانشان امر به معروف و نهى از منکر نمی ‏کنند، عالم آنها حیله ‏گر فریبکارى است که هواى نفس بر او چیره شده و به دنیاى زودگذر چسبیده و از همه بیشتر (ظاهرا) به تو روى مى ‏آورد و در انتظار حوادث دردناکى براى توست و با آرزوها چاره‏ جویى مى ‏کند و دنیا را با تمام قدرت مى ‏طلبد.

(مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور و امیدشان نزدیک است (به عذاب‏هاى آخرت بى ‏اعتنا و به مواهب دنیا شدیداً علاقه‏مند هستند) تنها از کسى حساب مى ‏برند که از زبانش مى ‏ترسند و اکرام نمى ‏کنند مگر کسى را که امید بخششى از او دارند. دینشان ربا و هر حقى نزد آنها به فراموشى سپرده شده، افراد فریبکار را دوست دارند و سراغ کسانى مى ‏روند که از همه بیشتر چاپلوسى کنند.

دل‏هاى آنها خالى (از یاد خدا) است، سخن حقى را نمى ‏شنوند و به درخواست سائلى پاسخ نمى ‏گویند، مستى غفلت بر آنها غالب شده، اگر آنها را رها کنى دست از تو بر نمى ‏دارند و اگر از آنها پیروى کنى فریبت مى ‏دهند، در ظاهر برادرند و در باطن دشمن، رفاقت آنها با یکدیگر بر اساس بى ‏تقوایى است و هنگامى که از هم جدا شوند یکدیگر را نکوهش مى ‏کنند، سنت‏هاى الهى در میان آنها مى ‏میرد و بدعت‏ها زنده مى ‏شود نادان‏ترین مردان کسى است که از فقدان آنها متاثر شود یا از کثرت آنها خوشحال. فرزندم در چنین شرایطى که (آتش فتنه ‏ها شعله‏ ور است) همچون شتر کم سن و سال باش نه پشتى دارد که سوار شوند و نه پشمى که بچینند و نه پستانى که بدوشند ..... بحار الانوار، ج 74، ص 234، ح 3. پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 27

بنابراین فضای سخنان امام کاملا بیان می کند که در فتنه باطل با باطل باید یک چنین رفتاری داشت و در جبهه حق با باطل انسان باید با تمام قوا از حق دفاع کند در واقع باید با جان خود از حق دفاع کند شیر دوشیدن و سواری دادن که دیگر جای خود دارد.در جبهه حق و باطل باید شیر نر باشی نه بچه شتر .

صادق مولایی

هنگام فتنه حق با باطل

در قسمت قبل به بررسی این موضوع پرداختیم که هنگام رویارویی دو جبهه باطل با یکدیگر باید چه کار کرد اما در این قسمت می خواهیم به این موضوع بپردازیم که  در فتنه حق و باطل چه تکلیفی دارم خیلی ساده است خودتون را در وضعیتی ببینید که امام حسین یک طرف و یزید هم طرف دیگر است شما چه کار می کنید.به غیر از جهاد و خون دادن تکلیفی هست؟؟؟

اگر قسمت های قبلی را مطالعه کرده باشید صد در صد به این نکته خواهید رسید که هرگز منظور امام علیه السلام در حکمت یک نهج البلاغه از فتنه، فتنه حق و باطل نیست به بیانی دیگر منظور امام این نبوده که اگر گروهى باطل بر ضد مؤمنان و طرفداران حق برخیزند نباید به حمایت مؤمنان حق‏ جو برخاست؛ این سخن بر خلاف صریح قرآن است که می ‏فرماید: « «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتَّى تَفى‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّه»؛ اگر گروهى از مسلمانان بر گروه دیگرى ظلم و ستم روا داشتند (و اصلاح در میان آن دو از طریق مسالمت‏ آمیز امکان‏پذیر نشد) با جمعیت ستمگر پیکار کنید تا به سوى حق باز گردند».  حجرات، آیه 9.» پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 25

همین الان وضعیت یمن و سوریه و عراق و بحرین را در نظر بگیرید. به نظر شما ما باید فقط نظاره کنیم. حق و باطل شفاف و آشکار است.سیدی را دیدم که برای عازم شدن مردد بود و می گفت دوست دارم برای جهاد به عراق  برم سوریه نه به خاطر اینکه کمک به ظالم است (منظورش بشار اسد بود ) و بعد هم به این حکمت اشاره کرد و گفت امام می گوید در سوریه باید مثل بچه شتر باشی...من گفتم آقا سید البته من درس پس می دم ولی جبهه حق و باطل است و حکمت امام اشاره به جبهه باطل و باطل دارد. وقتی ولی امر اجازه جهاد داده چرا تردید می کنید. داعش باطل محض است هر کجا که باشد. حق هم خط مقاومت است  هر کجا باشد.

صادق مولایی

کدام فتنه

فرض کنید یک روز اسرائیل و امریکا با هم نسازند و جنگ سختی در بگیره و هر دو به دلایلی از ما کمک بخوان به نظر شما ما چه وظیفه ای داریم آیا همون وظیفه ای را داریم که هنگام جنگ شیعان مظلوم لبنان با اسرائیل در جنگ سی روزه داشتیم.؟؟؟ پس فتنه ها با هم فرق دارند

برای توضیح بیشتر باید عرض کنم  بعد از بررسی معنای باطل ، معنای حق و معنای فتنه در قسمت های قبل شما حتما حدس زده اید که ما سه نوع فتنه دارم.یک: فتنه ای که هر دو طرف آن اهل باطل هستند و دو: فتنه ای که یک طرف باطل و طرف دیگر حق است سه : فتنه ای که هر دو طرف آن اهل حق هستند

ابتدا مورد سوم را بررسی می کنیم.اگر کسی معنای حق را به درستی درک کرده باشد می فهمد که فتنه حق با حق اصلا نمی تواند وجود خارجی داشته باشد زیرا اهل حق هیچگاه به حقوق دیگران تجاوز نمی کنند و مزاحم استفاده حق افرادی از حقوق خود نمی شوند این دو طائفه سال های سال در کنار هم زندگی می کنند بدون اینکه کوچکترین تضادی بین آنها رخ دهد این البته یک تحلیل ابتدای بود اصلا فراتر از این آنها یک گروه هستند اهل حق از هم جدا نیستند که بخواهد تضاد و تعارضی بن آنها به وجود بیاید و اگر جدایی هم وجود داشته باشد این جدایی ها فقط اعتباری است مثل جدایی شیعیان لبنان از شیعیان ایران

خب می رسیم به دو فتنه ی دیگر یعنی فتنه حق با باطل و باطل با باطل

مسلما در این جا منظور امام از فتنه، فتنه ای بوده که دو طرف آن اهل باطل بوده اند. در این قسمت طرز رفتار در هنگام رخ دادن فتنه اهل باطل با باطل را بیشتر بیان می کنیم و در قسمت های بعدی به طرز رفتار در هنگام فتنه اهل حق با باطل می پردازیم.

فتنه اهل باطل با باطل

 ما نباید به هنگام‏ شورش‏هاى اهل باطل و فتنه‏ هاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر آلت دست این و آن بشویم؛ بلکه باید خودمان را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل‏ اند کمکی نکنیم.یعنی مثل همان بچه شتر باشیم که نه پشتی دارد برای سواری نه شیری برای دوشیدن

یک نکته فرعی هم همین جا یاد آوری کنم: مکن است تفاوت بین جمله‏ «لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبُ»و جمله‏ «وَلا ضَرْعٌ فَیُحْلَبُ» در این باشد که نه کمک‏هاى مستقیم به فتنه‏ جویان کن (مانند سوارى دادن مرکب) که خودش وارد معرکه شود و نه کمک‏هاى غیر مستقیم مانند کمک‏هاى مادى به این گروه‏ها کردن رواست شبیه شیر دادن براى تغذیه افراد. پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 26

در فتنه باطل با باطل  معمولًا هر کدام از طرفین به سراغ افراد بانفوذ و باشخصیت جامعه می ‏آیند تا از نفوذ و قدرت آنها براى کوبیدن حریف استفاده کنند. در این هنگام باید این افراد بلکه تمام افراد، خواه ضعیف باشند یا قوى نهایت مراقبت را به خرج دهند که در دام فتنه ‏گران و غوغاسالاران نیفتند مبادا دین و یا دنیاى آنها آسیب ببیند  (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 24)


هنگام فتنه باطل با باطل گوشه گیری کنید

خب سوال : ما در این فتنه باید چه کار کنیم کجا بریم چه اقدامی انجام بدهیم ؟ به نظر می رسد  روایاتى که از ائمه هدى علیهم السلام درباره فضیلت عزلت و گوشه‏ گیرى به ما رسیده است غالباً ناظر به این‏گونه شرایط است. از جمله امام امیرالمؤمنین علیه السلام طبق آنچه در غررالحکم آمده مى ‏فرماید:

 «الْعُزْلَةُ أَفْضَلُ شِیَمِ الْأَکْیَاسِ؛ گوشه ‏گیرى برترین خصلت افراد باهوش و زیرک‏ است». « غررالحکم، ص 318، ح 7350.

در حدیث دیگرى از آن حضرت مى ‏خوانیم:  «سَلَامَةُ الدِّینِ فِی إعْتِزَالِ‏النَاسِ؛ سلامت دین انسان درکناره ‏گیرى از مردم است».  غررالحکم، ص 319، ح 7365.

در حدیث گویا و روشنى از امام صادق علیه السلام مى ‏خوانیم هنگامى از آن حضرت سؤال کردند: چرا گوشه‏ گیرى را انتخاب کرده‏ اید؟ فرمود: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَتَغَیَّرَ الْإِخْوَانُ فَرَأَیْتُ الانْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَاد؛

زمانه فاسد شده و برادران تغییر روش داده ‏اند به همین دلیل، آرامش دل را در تنهایى یافتم».

میزان الحکمه، ج 8، ماده عزلت، ح 12911.

قرآن مجید نیز اشاراتى به این معنا دارد از جمله درباره حضرت ابراهیم مى‏ خوانیم که او گروه بت‏ پرستان را مخاطب قرار داد و گفت: « «وَأَعْتَزِلُکُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّی»؛ از شما و آنچه غیر از خدا مى‏ خوانید و مى ‏پرستید کناره‏گیرى مى ‏کنم و (تنها) پروردگارم را مى‏ خوانم».  مریم، آیه 48.

در داستان اصحاب کهف نیز در آیه 16 سوره «کهف» اشاره به گوشه‏ گیرى آنها از گروه فاسد و مفسد شده است.


نمونه فتنه اهل باطل با باطل

نمونه این فتنه ‏ها در صدر اسلام و قرون نخستین فراوان بوده که امامان معصوم و یارانشان همواره از آن کناره‏ گیرى می ‏کردند حتى داستان قیام ابو مسلم بر ضد بنی ‏امیه گرچه در ظاهر براى کوبیدن باطلى بود ولى در باطن براى تبدیل باطلى به باطل دیگر و حکومت بنى عباس به جاى بنی ‏امیه بود. به همین دلیل هنگامى که ابو مسلم به وسیله نامه ‏اى پیشنهاد حکومت و خلافت را به امام صادق علیه السلام کرد امام آن را نپذیرفت زیرا مى‏ دانست در پشت پرده این قیام چه اشخاصى کمین کرده ‏اند و به تعبیر دیگر امام مى‏ دانست این یک فتنه است که دو گروه باطل به جان هم افتاده ‏اند و نباید به هیچ کدام امتیازى داد. (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 24)

جا دارد در قسمت  بعدی به ماجرای ابومسلم بیشتر بپردازیم




صادق مولایی

در تعریف فتنه به این رسیدیم که به این علت به آشوب های اجتماعی فتنه می گویند که اولا حق و باطل در هم آمیخته شده مثل طلایی که قبل از حرارت با ناخالصی ها در هم آمیخته شده و ثانیا سبب می شود دوستان و یاوران حقیقی از غیر حقیقی شناخته شوند حال سوال ؟ اگر شخصی از شما بپرسد باطل به چه معناست شما چه می گویید؟ پس برای درک معنای فتنه حتما باید تعریف صحیحی از حق و باطل داشته باشیم. معنای حق که در قسمت قبلی مطرح شد اما حال معنای باطل.

 

برای شروع بحث خوب است به چند مثال توجه کنیم تا ابتدا با کاربرد واژه هایی که از ریشه بطل است آشنا شده و سپس از دل همین کاربرد ها به معنای واقعی آن نزدیک شویم

 

1. در گذشته به شخص شجاع و قهرمان «بَطَل» گفته می شده زیرا این فرد مخالفان خود را باطل می کرد یا به تعبیری از بین می‌برد.(معجم مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۵۸) البته صاحب التحقیق در این جا عقیده ای دیگر دارد و می گوید شاید به این اعتبار به او بطل می گفتند که عنوان شجاع برای او و نیز قدرت و نیروی او ثبات و بقا نداشته و مدتی بوده و سپس از بین می رفته است . (التحقیق، ۱۳۶۰ش، ج ۱، ص ۲۹۰) گویا اختلاف نظردر این جا تمام شدنی نیست و راغب هم در این جا نظر دیگری دارد او معتقد است ازآن بابت به او بطل می گویند که به پیشباز مرگ مى‏رود یعنى خون خود را برایگان مى‏دهد(ترجمه مفردات، ج‏1، ص: 281)

 

2. به چیزى هم که به سود دنیوى و اخروى نرسد و منجرّ نشود- بَطَّال‏ و ذو بِطَالَة گویند (بیهوده و پوچ و بى‏معنى)(ترجمه مفردات، ج‏1، ص: 280).

 

3. در وقتى که کسى کشته شود و دیه و خونبهائى از آن حاصل نشود،عرب بَطُلَ‏ دَمُهُ را به کار می برد (ترجمه مفردات، ج‏1، ص: 280).

 

4. همچنین به  موجودی که غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است باطل می گویند مثل چشم ، دست یا هر عضوی از بدن که در حادثه‌ای از طبیعت اصلی خود خارج شود به‌نحوی که کاری از آن نیاید باطل خوانده‌می‌شود سخن باطل نیز سخن بی‌محتوا و غیر مطابق با‌واقع را گویند نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۸۳‌.. من یاد کاغذ باطله افتادم شما چطور؟

 

 همان طور که از از این مثال ها دریافتید ریشه «ب ط ل» به معنای ضایع، نیست و هدر شدن است (لسان العرب، ج‌۱، ص‌۴۳۲، «بطل») .

خب حالا این سوال به وجود می آید چیزی که به معنای ضایع است چطور آمده مقابل و نقیض حق واقع شده چون ما همیشه حق و باطل را با هم به کار می بریم و این ها را نقیض هم می دانیم و در کتاب های لغت هم به این اشاره شده است در اقرب الموارد هم آمده: باطل مقابل حق است(اقرب الموارد، ج 1، ص 88) . صاحب التحقیق هم «باطل» را نقطه برابر «حق» می داند(التحقیق ، ج ۱، ص ۲۹۰)

و اما جواب : باطل به معنای ضایع هست و ما هرچه را که در مقابل حق بایستد و بخواهد حق را ضایع کند به آن باطل می گوییم

در اقرب الموارد هم آمده: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بی اثر و ضایع می سازد. (اقرب الموارد، ج 1، ص 88) .

 

خب حالا این سوال دوباره به وجود می آید چیزی که به معنای نیست است چطور آمده مقابل و نقیض حق واقع شده

جواب : چون همان طور که قبلا بیان شد حق مطابقت با واقع بود اما باطل یعنى چیزى که حقیقت و ثباتى ندارد(ترجمه مفردات، ج‏1، ص: 280) صاحب التحقیق هم می گوید باطل چیزی است که نه ثباتی دارد ونه واقعیتی. (التحقیق ، ج ۱، ص ۲۹۰)

 

خب کار ما هنوز تمام نشده بلکه به گلوگاه بحث رسیدیم : یک مثال می زنم گاهی شده خرید می ریم و مثلا گوجه فرنگی می خریم و بعد بر میگردیم منزل. خانم همن طور که داره اون ها را می شوره بر می گرده در حالی که یک گوجه در دستش است و میگه : آقا دوباره که توی خرید بی دقتی کردی و یک گوجه فاسد و خراب برداشتی (البته شاید این حالت برای من باشه).

چرا؟ چرا این طور میشه خوب دقت کنید علتش اینه که ظاهر گوجه ها تا حدودی همه شبیه به هم بود چه گوجه خراب چه سالم؟

 

این جا هم بحث درست همینه ظاهر حق و باطل کاملا شبیه به هم است حتی گاهی اوقات مثل فتنه خوارج ظاهر اهل باطل تا حدود زیادی فریبنده تر است به حدی که یاران امام علی ع به شک افتاده و می پرسیدن آیا باید نماز شب خوان و حافظ قرآن را بکشیم. جرجانی هم در این مورد می گوید هر آنچه از اساس نادرست است، و هر امر بی فایده و فاقد نتیجه که تنها ظاهری درست و نیکو دارد باطل است. (التعریفات، ص‌۱۹.)

 

پس یک مولفه ی دیگری که باید به تعریف باطل اضافه بکنیم همین «هم ظاهر و هم شکل با  حق بودن است» این کار را خیلی مشکل می کند . من فکر می کنم راز اینکه برخی از تعاریف در ضمن تعریف کردن به فرآیندی که موجب شناخت باطل می شود اشاره می کنند همین است . به عنوان مثال دهخدا به لزوم تحقیق و تفحص در راه شناخت باطل اشاره می کند و می گوید : باطل چیزیست که پس ازتفحص و تحقیق دانسته شود که حقیقت و ثباتی ندارد و از قول ناصر خسرو می گوید: چو باطل را نیاموزی ز دانش      ندانی قیمت حق ای برادر. و از قول سنایی می نویسد «حق ز حق خواه و باطل از باطل »(لغت نامه دهخدا ذیل واژه باطل) .صاحب قاموس قرآن هم به قضاوت عمومی مردم در مورد باطل اشاره می کند و می گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومی مضمحل می شود و بشر در عین ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم می کند. (قاموس قرآن، ج 1، ص 230) همان طور که دیدید این تعاریف در ضمن تعریف کردن به فرآیندی که موجب شناخت باطل می شود اشاره می کنند تا این ظاهر حق بودن را بتوانند از باطل بگیرند.

 

بحث و نتیجه گیری

 

خب اگر یادتون باشه ما قبلا گفتیم که حق در در دو اصطلاح، «حق بودن» و «حق داشتن» به کار می رود. و گفتیم باطل هم نقیض حق است پس باید نقیض بودن آن را در برابر هر دو این معنا ها  اثبات کنیم

اما باطل نقیض حق است به معنای اول یعنی حق بودن

 اشاره به مفهوم عدم و نیستی که در همه کاربردهای واژه «باطل» مشترک است در واقع مربوط می شود به آن قسم از باطلی که در مقابل حق به معنای حق بودن است یعنی مطابقت با واقع و باطل یعنی عدم مطابقت با واقع . و همان طور که مشاهده کردید این عدم مطابقت را باید با فحص و جستجو بدست آورد تا باطل به وضوح روشن شود .

اما باطل نقیض حق است به معنای دوم یعنی حق داشتن

اگر معنای دوم حق را در نظر بگیریم که به معنای حق داشتن بود اگر یادتون باشه مثل حق حیات که من در جامعه دارم و کسی در استفاده از این حق نباید مزاحم من بشه. معنای مقابل آن یعنی باطل در این جا به این معناست که باطل چیزی است که چیزی ندارد که مال او باشد و او بخواهد از آن استفاده کند باطل در واقع فقط ادعای داشتن او را می کند و چیزی ندارد یا به این معنا که باطل می خواهد جلوی چیزی را که مال  حق است  بگیرد و آن را از آن خود کند

 

امام بحث حاکمیتی هم باید بکنیم زیرا حکمت یک درباره یک فتنه حاکمیتی است:

می توانیم در مورد بحث خودمان یعنی حکمت 1 نهج البلاغه  بگوییم که باطل در این حکمت عبارت است از

1. آن دسته از افرادی که بر حق نیستند یعنی در برابر حق ایستاده و آن را می خواهند ضایع و تباه سازند

2. ظاهری و پوچ هستند و واقعیتی ندارند یعنی ثباتی که از واقع باید داشته باشند ندارند و خداوند واقعیتی برای آنها در نظر نگرفته است

3. هیچ حقی در حکومت ندارند. یعنی متعلق حق برای آنها چیزی نیست تا بتوانند از آن استفاده کنند یا ادعای استفاده از آن را داشته باشند بلکه این حکومت است که تماما حق دارد

4.جلوی حکومت را در بدست آوردن حقش می گیرند یعنی حکم رانی کردن را از حکومت می گیرند

 

 

صادق مولایی


 بحث پیرامون حکمت یک نهج البلاغه است:

 کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ  لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ‏

در فتنه‏ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند. نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 625

در ادامه تحقیق تعقیبی به بررسی معنای حق می رسیم زیرا در تعریف فتنه به این رسیدیم که به این علت به آشوب های اجتماعی فتنه می گویند که اولا حق و باطل در هم آمیخته شده مثل طلایی که قبل از حرارت با ناخالصی ها در هم آمیخته شده و ثانیا سبب می شود دوستان و یاوران حقیقی از غیر حقیقی شناخته شوند

 لازم به ذکر است معنا و مفهوم تحقیق تعقیبی را قبلا توضیح داده ام که در این پست می توانید مطالعه کنید


http://tafakor.blog.ir/post/7

معنای لغوی

در تحقیق جامعی که رمضانی در مورد معنای لغوی حق انجام داده این نتیجه را گرفته است:

«روشن است از نظر لغت، معانی متعددی برای واژه «حق» به کار رفته اما از میان این معانی، معانی «مطابق با واقع بودن»، «سلطنت»، «ثبوت» و همچنین «ثابت» (که معنای وصفی دارد)، ظهور و نمود بیشتری دارد.»( معنای لغوی و اصطلاحی حق، علی رمضانی، فصلنامه معرفت حقوقی، سال اول، شماره دوم، زمستان 1390 )

 

اما این سوال به وجود می آید که خود ثبوت و ثابت بودن به چه معناست در سایر منابع توضیحات بیشتری مشاهده کردم : راغب می نویسد : اصل‏ حَقّ‏ مطابقت و یکسانى و هماهنگى و درستى است، مثل مطابقت پایه درب در حالى که در پاشنه خود با استوارى و درستى مى‏چرخد و مى‏گردد( ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوى و ادبى قرآن   ج‏1   518) . صاحب تسنیم حضرت آقای جوادی آملی اعتقاد دارد معادل آن در زبان فارسى «هستى پایدار» به کار برده مى شود; یعنى هر چیزى که از ثبات و پایدارى بهره مند باشد، حق است. (عبدالله جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، 1375، ص 74)

بنابراین می توان نتیجه گرفت حق از نظر لغت یعنی هستی که پایدار است و عدم در آن راه ندارد.

 

معنای اصطلاحی «حق»

اما در اصطلاح حق چه معنایی دارد .باید گفت حق، در علوم گوناگون استعمال شده . گاهی معنای آن در یک اصطلاح، با معنای آن در اصطلاحی دیگر متفاوت است. برخی از اصطلاحات حق بدین قرار است: اصطلاح فلسفی- اصطلاح حقوقی-  اصطلاح فقهی- اصطلاح اخلاقی.(برای اطلاع دقیق رجوع کنید به معنای لغوی و اصطلاحی حق، فصلنامه معرفت حقوقی شماره 2، علی رمضانی،سال اول، شماره دوم، زمستان 1390  همچنین «حقوق»، «حق» و اقسام حق، محمدمهدى کریمى نیا، معرفت شماره 70 - مهر 1382)

 

می توان این طور جمع بندی کرد :  اولاً، حق در در دو اصطلاح، «حق بودن» و «حق داشتن» به کار می رود. حق در اصطلاح اول، یعنی حق بودن که اصطلاحات فلسفی را بیشتر شامل می شود گاهی به معنای مقابل باطل، عدم، گاهی به معنای واقع یا مطابقت با واقع است یعنی بیشترهمان معنای لغوی که به آن پرداختیم.

 اما در اصطلاح دوم یعنی حق داشتن  که اصطلاحات فقهی حقوقی و اخلاقی را شامل می شود حق به نوعی امکان و جواز تصرف در اشیا و افراد به منظور تحقق مطلوبشان گفته می شود .یعنی حق  به معنای اموری اعتباری است که در ظرف اجتماع برای کسانی ثابت می شود.یعنی صاحب حق، امتیاز و سلطه لازم برای برخورداری از متعلَق حق را دارد و کسی نباید برای او ایجاد مزاحمت کند مثل حق حیات یعنی من در اجتماع حق حیات دارم و کسی نباید مزاحم استفاده من از این حق شود

 

بنابراین حق نوعی «ثبوت» است که به نفع کسی اعتبار و جعل می شود. دیگران موظف به رعایت آن در حوزه «متعلَق حق» برای فرد مذکور هستند به بیانی دیگر متعلَق حق «اختصاص» به صاحب حق دارد و دیگران اجازه ورود به آن را ندارند. یعنی اعتبار هر حقی برای کسی، اعتبار یک تکلیف را برای دیگران در پی دارد و آن تکلیف این است که در بهره برداری از متعلق حق مزاحم او نشوند.(معنای لغوی و اصطلاحی حق، فصلنامه معرفت حقوقی شماره 2، علی رمضانی،سال اول، شماره دوم، زمستان 1390  )

 

می توانیم در مورد بحث خودمان یعنی حکمت 1 نهج البلاغه  این طور جمع کنیم که حق در این حکمت عبارت است از

 اولا از نظر لغوی ثبوت و مطابق با واقع بودن یعنی حق همان حکومتی است یا دسته ای هستند که مطابق بر واقع اند یعنی انچه واقعا خداوند از نظر حکومت برای مردم در نظر گرفته است همین حکومت است یا همین دسته هستند که در واقع اجازه حکم رانی دارند

 ثانیا از حیث اعتباری یعنی آنچه که برای حاکمیت ثابت شده  یعنی حکم رانی از آن این حکومت است و دیگران در راه رسیدن این حکومت به حکم رانی نباید مزاحم او شده و مشکل تراشی کنند و به اصطلاح فتنه به راه بیاندازند .

در قسمت بعدی به شرح معنای باطل می پردازیم

صادق مولایی

برای شروع بحث از شما می خوام فتنه 88 را به یاد بیارید

 

 در آن ایام برخی از مسئولان نظام از عملکرد نظام در انتخابات به شدت دفاع می کردند و ادعای تقلب را رد می کردند اما چرا دیگر مسئولان نظام این کار را انجام نمی دادند علت چی بود که برخی مثل شیر دفاع می کردند و برخی دل و جرات این دفاع را نداشتند یادم می یاد که مثلا آیت الله نوری همدانی از بین مراجع چگونه از نظام دفاع می کرد.

شاید برخی به حکمت شریف شماره یک نهج البلاغه استناد می کردند و می گفتند : امام علی (ع)گفته باید در فتنه ها مثل شتر دو ساله باشیم که نه دوشی دارد برای سواری دادن نه شیری برای دوشیدن.

 کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.

 در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.

 اما به راستی واقعیت چه می تواند باشد

به نظرم ابتدا تا برای ما مفردات بحث روشن نباشه  نمی توانیم به طور کامل روی مسئله ای فکر کنیم منظورم از مفردات  یعنی کلماتی که برای ما نامفهوم  هستند لذا باید ابتدا معنای فتنه برای ما کاملا روشن شود بنابراین در ادامه به یکسری از بحث ها پیرامون حکمت 1نهج البلاغه می پردازیم شما هم  حتما در بحث ها شرکت کنید و من را از نظر خودتون مطلع کنید

صادق مولایی

معنای لغوی

فتنه مـصـدر عـربـى از مـاده فـَتـن (بر وزن متن) اسـت  راغب در مفردات عقیده دارد:  «فَتن» در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا خالص از ناخالص جدا شود .

معنای اصطلاحی فتنه

فرهنگ معین تا هفده معنا را برای فتنه بیان کرده  که عبارت اند از: 1 ـ آزمودن؛ 2 ـ گداختن سیم و زر در آتش؛ 3 ـ گمراه کردن؛ 4 ـ اختلاف کردن مردم در رأی و تدبیر؛ 5 ـ آزمایش؛ 6 ـ اختلاف در آرا؛ 7 ـ گناه ورزی؛ 8 ـ گناه؛ 9 ـ عذاب؛ 10 ـ جنگ و ستیزه؛ 11 ـ آشوب؛ 12 ـ عبرت و شگفتی؛ 13 ـ فریفته؛ 14 ـ دلداده؛ 15 ـ معشوقی که موجب آشوب شود؛ 16 و 17 ـ دو نوع درخت متفاوت.( فرهنگ معین، ج 2، صص 2485 ـ 2486)

آیت الله مکارم شیرازی فتنه را به معناى هرگونه آزمایش و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بت‏پرستى و آشوب‏هاى اجتماعى می داند و معتقدند در مورد بحث یعنی حکمت یک نهج البلاغه منظور همان آشوب‏هاى اجتماعى است . (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 23)

البته به نظر می رسد استاد بزرگوار شهید مطهری روی یک اصطلاح پافشاری داشتند:  آنجا که می گویند «فتنه» در اصل به معنای آزمایش است. کلمه «فتنه» همان مفهوم امتحان و آزمایش را دارد، البته «فتنه» را از این جهت فتنه گویند که چیزی است که انسان را به خود مشغول می کند و امتحان بودنش به همین است.( آشنایی با قرآن، ج7، ص182)

در فرهنگ لغت عربی-فارسی المعانی در معنای فتنه آمده : اختلاف مردم در عقاید و آراء و آنچه که باعث جنگ میان آنان شود ، آزمایش ، گرفتارى ، عبرت گرفتن ، سختى ، عذاب ، بیمارى ، دیوانگى ، کفر و گمراهى ، رسوائى ، مال و فرزندان

برخی لغت دانان، معناهای دیگری برای فتنه ذکر کرده اند: ناسپاسی، رسوایی، دیوانگی، جادویی، بی دینی، نادانی، مصیبت، پریشانی، تجربه، ننگ، خفّت، سخن چینی، مال و فرزند. (فرهنگ بزرگ جامع نوین ترجمه ى المنجد بااضافات، ج 2، ص 1196)

باید گفت همان طوری که نویسنده کتاب فتنه از دیدگاه امام علی علیه السلام به آن اشاره کرده  بسیاری از مفاهیمی که برای فتنه گفته اند ، از مصادیق و کاربردهای فتنه است و معنای اصلی و حقیقی آن نیست. اما در میان این معناهای گوناگون، مضمون های آزمایش، آشوب، گمراهی و فریفتگی را می توان از مفاهیمی دانست که بیشتر در قالب «فتنه» به کار رفته است

فتنه در انگلیسی

معادل فتنه به انگلیسی واژه   riot   (ری یوت)است که شامل معانی همچون اجتماع و بلوا کردن ،اغتشاش ،اشوب ،فتنه ،بلوا،غوغا،داد و بیداد،عیاشى کردن ،شورش کردن است.اگر سایرلغاتی که در انگلیسی معنای شورش و اعتراض و فتنه می دهند را درباره فتنه 88 در جستجوگر ها جستجو کنید مشاهده می کنید که مطالب مرتبط را نمی آورند. اما   riot 1388    مطالب مرتبط با فتنه 1388 در ایران را نشان می دهد.

 

نقد و تحلیل

برخی این طور نتیجه گرفته اند که فتنه یک سری پدیده های اجتماعی سیاسی است که جامعه را دچار موج تلاطم می کند و در عین حال، حالت حق به جانب و فریب کارانه دارد  یا به عبارت دیگر، فتنه ترفندی سیاسی اجتماعی است که از آمیزش حق و باطل و پنهان نمودن باطل در پوسته حق با هدف اغفال و فریفتن مردم برای رسیدن به مقاصدی شوم استفاده می کند.( کالبد شکافی فتنه- جامعه شناسی شورشهای اجتماعی از دیدگاه امام علی(ع) ص24ـ 21.) اما من فکر می کنم این تعریف تعریف خوبی نیست زیرا با معنای لغوی اصلی فتنه که در پیش بیان شد مرتبط نیست.در واقع مشکل ما را حل نمی کند ما می خواهیم بدانیم چرا به آشوب های اجتماعی( با توجه به معنای لغوی فتنه)، فتنه گفته می شود.

نتیجه

  به عنوان جمع بندی من فکر می کنم به این علت به آشوب های اجتماعی فتنه می گویند که اولا حق و باطل به هم آمیخته شده و ا یکدیگر معلوم نیستند مثل وضعیتی که طلا قبل از حرارت دادن دارد که طلای خالص و ناخالص به هم آمیخته شده است ثانیا این آشوب ها سبب می شود دوستان و یاوران حقیقی از غیر حقیقی شناخته شوند همان طور که هنگام حرارت دادن طلا، طلای خالص از ناخالصی ها جدا می شود.بنابراین  تمام معانی فتنه را باید به همان مفهوم اصلی فتنه که گفته شد باز گردان زیرا این واژه با توجه به معنای اصلی اش که قرار دادن طلا در زیر فشار آتش برای خالص شدن و جدا کردن سره از ناسره است، در هر مورد که نوعی فشار و شدت وجود داشته تا چیزی خالص شود  بکار می رود.

 در پایان اضافه می کنم  فتنه به معنای خاص (بلای اجتماعی) در قرآن هم به کار رفته است.  سوره مبارکه انفال آیه  73  که در قسمت های بعدی به شرح و توضیح آن می پردازیم  «والذین کفروا بعضهم اولیا بعض الا تفعلوه تکن فتنه فی الارض و فساد کبیر» «وکافران دوستان همدیگرند اگر عمل نکنید در این سرزمین فتنه و فساد بزرگی برپا می گردد».
صادق مولایی

 

در حکمت یک نهج البلاغه حضرت علی می فرمایند:

 کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ  لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ‏

در فتنه‏ ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.

نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 625

 در این قسمت از تحقیق تعقیبی حکمت یک نهج البلاغه به بررسی معنای فتنه در این مقاله می پردازم

لازم به ذکر است معنا و مفهوم تحقیق تعقیبی را قبلا توضیح داده ام.دوستان میتوانند به این پست مراجعه کنندhttp://tafakor.blog.ir/post/7
معنای لغوی

فتنه مـصـدر عـربـى از مـاده فـَتـن (بر وزن متن) اسـت  راغب در مفردات عقیده دارد:  «فَتن» در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا خالص از ناخالص جدا شود .

معنای اصطلاحی فتنه

فرهنگ معین تا هفده معنا را برای فتنه بیان کرده  که عبارت اند از: 1 ـ آزمودن؛ 2 ـ گداختن سیم و زر در آتش؛ 3 ـ گمراه کردن؛ 4 ـ اختلاف کردن مردم در رأی و تدبیر؛ 5 ـ آزمایش؛ 6 ـ اختلاف در آرا؛ 7 ـ گناه ورزی؛ 8 ـ گناه؛ 9 ـ عذاب؛ 10 ـ جنگ و ستیزه؛ 11 ـ آشوب؛ 12 ـ عبرت و شگفتی؛ 13 ـ فریفته؛ 14 ـ دلداده؛ 15 ـ معشوقی که موجب آشوب شود؛ 16 و 17 ـ دو نوع درخت متفاوت.( فرهنگ معین، ج 2، صص 2485 ـ 2486)

آیت الله مکارم شیرازی فتنه را به معناى هرگونه آزمایش و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بت‏پرستى و آشوب‏هاى اجتماعى می داند و معتقدند در مورد بحث یعنی حکمت یک نهج البلاغه منظور همان آشوب‏هاى اجتماعى است . (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏12، ص: 23)

البته به نظر می رسد استاد بزرگوار شهید مطهری روی یک اصطلاح پافشاری داشتند:  آنجا که می گویند «فتنه» در اصل به معنای آزمایش است. کلمه «فتنه» همان مفهوم امتحان و آزمایش را دارد، البته «فتنه» را از این جهت فتنه گویند که چیزی است که انسان را به خود مشغول می کند و امتحان بودنش به همین است.( آشنایی با قرآن، ج7، ص182)

در فرهنگ لغت عربی-فارسی المعانی در معنای فتنه آمده : اختلاف مردم در عقاید و آراء و آنچه که باعث جنگ میان آنان شود ، آزمایش ، گرفتارى ، عبرت گرفتن ، سختى ، عذاب ، بیمارى ، دیوانگى ، کفر و گمراهى ، رسوائى ، مال و فرزندان

برخی لغت دانان، معناهای دیگری برای فتنه ذکر کرده اند: ناسپاسی، رسوایی، دیوانگی، جادویی، بی دینی، نادانی، مصیبت، پریشانی، تجربه، ننگ، خفّت، سخن چینی، مال و فرزند. (فرهنگ بزرگ جامع نوین ترجمه ى المنجد بااضافات، ج 2، ص 1196)

باید گفت همان طوری که نویسنده کتاب فتنه از دیدگاه امام علی علیه السلام به آن اشاره کرده  بسیاری از مفاهیمی که برای فتنه گفته اند ، از مصادیق و کاربردهای فتنه است و معنای اصلی و حقیقی آن نیست. اما در میان این معناهای گوناگون، مضمون های آزمایش، آشوب، گمراهی و فریفتگی را می توان از مفاهیمی دانست که بیشتر در قالب «فتنه» به کار رفته است

فتنه در انگلیسی

معادل فتنه به انگلیسی واژه   riot   (ری یوت)است که شامل معانی همچون اجتماع و بلوا کردن ،اغتشاش ،اشوب ،فتنه ،بلوا،غوغا،داد و بیداد،عیاشى کردن ،شورش کردن است.اگر سایرلغاتی که در انگلیسی معنای شورش و اعتراض و فتنه می دهند را درباره فتنه 88 در جستجوگر ها جستجو کنید مشاهده می کنید که مطالب مرتبط را نمی آورند. اما   riot 1388    مطالب مرتبط با فتنه 1388 در ایران را نشان می دهد.

 

نقد و تحلیل

برخی این طور نتیجه گرفته اند که فتنه یک سری پدیده های اجتماعی سیاسی است که جامعه را دچار موج تلاطم می کند و در عین حال، حالت حق به جانب و فریب کارانه دارد  یا به عبارت دیگر، فتنه ترفندی سیاسی اجتماعی است که از آمیزش حق و باطل و پنهان نمودن باطل در پوسته حق با هدف اغفال و فریفتن مردم برای رسیدن به مقاصدی شوم استفاده می کند.( کالبد شکافی فتنه- جامعه شناسی شورشهای اجتماعی از دیدگاه امام علی(ع) ص24ـ 21.) اما من فکر می کنم این تعریف تعریف خوبی نیست زیرا با معنای لغوی اصلی فتنه که در پیش بیان شد مرتبط نیست.در واقع مشکل ما را حل نمی کند ما می خواهیم بدانیم چرا به آشوب های اجتماعی( با توجه به معنای لغوی فتنه)، فتنه گفته می شود.

نتیجه

  به عنوان جمع بندی من فکر می کنم به این علت به آشوب های اجتماعی فتنه می گویند که اولا حق و باطل به هم آمیخته شده و ا یکدیگر معلوم نیستند مثل وضعیتی که طلا قبل از حرارت دادن دارد که طلای خالص و ناخالص به هم آمیخته شده است ثانیا این آشوب ها سبب می شود دوستان و یاوران حقیقی از غیر حقیقی شناخته شوند همان طور که هنگام حرارت دادن طلا، طلای خالص از ناخالصی ها جدا می شود.بنابراین  تمام معانی فتنه را باید به همان مفهوم اصلی فتنه که گفته شد باز گردان زیرا این واژه با توجه به معنای اصلی اش که قرار دادن طلا در زیر فشار آتش برای خالص شدن و جدا کردن سره از ناسره است، در هر مورد که نوعی فشار و شدت وجود داشته تا چیزی خالص شود  بکار می رود.


 در پایان اضافه می کنم  فتنه به معنای خاص (بلای اجتماعی) در قرآن هم به کار رفته است.  سوره مبارکه انفال آیه  73  که در قسمت های بعدی به شرح و توضیح آن می پردازیم  «والذین کفروا بعضهم اولیا بعض الا تفعلوه تکن فتنه فی الارض و فساد کبیر» «وکافران دوستان همدیگرند اگر عمل نکنید در این سرزمین فتنه و فساد بزرگی برپا می گردد».


صادق مولایی

من تا کنون در این باره مطالعه ای نکردم اما این ایده به ذهنم رسید و اسم آن را تحقیق تعقیبی گذاشتم.که در چند مرحله توضیحاتی را ارائه خواهم داد

مرحله اول : ابتدا درباره یک موضوع بدون مراجعه به افکار دیگران کاملا فکر می کنیم به این معنا که  عناصر مرتبط با یک موضوع را کشف می کنیم برای این کار من نموداری را تهیه کرده ام تا قالب و الگویی کلی برای تمامی مطالبم باشد.

دقت داشته باشید  پیام های مستقیم یعنی آنچه ما مستقیما از ظاهر مطلب متوجه می شویم که در قالب کلمات کلیدی بیان می کنیم کلمات کلیدی یعنی همان کلمات یا مفاهیمی که مستقیما در آیه یا روایت درباره آنها بحث شده است و دقت کنید که همان ها باید مبتدای جمله استخراجی شما باشد مثلا فتنه در مثال پایین یک کلمه کلیدی است که مبتدای جمله استخراجی ما می شود یعنی در فتنه نباید طوری رفتار کرد که طرفین از تو سوء استفاده کنند

اگر کلمه دیگری مثل رفتار را کلمه کلیدی خود قرار دهیم جمله استخراجی این گونه می شود : رفتار ما در فتنه

اما غیر مستقیم یعنی پیام هایی که با مقایسه آنچه در ذهن داریم از مطلب متوجه می شویم. به عنوان مثال تفکر درباره حکمت یک نهج البلاغه را از طریق این الگو در این جا  مشاهده می کنید.


می بینید که بنده به علت بی سوادی چندان نتوانستم پیام مهمی از آن استخراج کنم اما در عوض به چندین سوال مهم و کلیدی رسیدم

مرحله دوم : در این مرحله  به تحقیق پیرامون سوالاتی که برخوردیم و موضوعات جدیدی که با آن مواجه شدیم  می پردازیم مثلا به دنبال یافتن معنای فتنه می رویم بعد از آن همراه با شناخت آن موضوع ،به موضوعات جدید رهسپار می شویم مثلا در راه شناخت و تعریف فتنه باید معنای حق و باطل را هم به خوبی متوجه شده بایم همچنین معنایی مثل تمرّد  ملاحظه خواهید کرد که همین طور که پیش می رویم اولا عمق و شناخت ما نسبت به موضوع ابتدایی یعنی حکمت 1 نهج البلاغه بیشتر می شود یعنی بر می گردیم و اطلاعاتمان را درباره آن موضوع ترکیب می کنیم

 

ثانیا با موضوعات جدیدی آشنا می شویم 

و ثالثا پی به شبکه های مفهومی و موضوعی خواهیم برد

 

برای حکمت یک نهج البلاغه میتوان این ارتباطات و شبکه را این گونه دید تا حدودی

لذا در این وبلاگ من تمامی مطالبم را با توجه به تحقیق تعقیبی ارائه می دهم و سعی می کنم با ارائه نمودار ها این ارتباطات مفهومی را بهتر نمایش بدهم

صادق مولایی