خب در قسمت های قبل گفتیم امام صادق ع دعوت ابومسلم را قبول نکرد زیرا فتنه، فتنه باطل و باطل بود خوب است در این قسمت کمی از ابومسلم بدانیم.
اَبومُسْلِمِ خُراسانی (۷۱۸-۷۵۵ میلادی) یکی از فرماندهان نظامی ایران و رهبر جنبش سیاهجامگان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس را پایهگذاری کند. نام اصلی او بهزادان پسر ونداد بود که به توصیه «ابراهیم امام»، یکی از بزرگان بنی عباس، به عبدالرحمن تغییر نام داد و با حکم وی رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد اموی در این منطقه را بر عهده بگیرد. وی پس از پیروزی بر حاکم خراسان و تسخیر مرو، سپاهی را روانه عراق نمود و توانست در سال ۱۳۲ هجری قمری، مروان، آخرین خلیفه اموی را شکست دهد. با بر تخت نشستن ابوالعباس عبدالله سفاح به عنوان اولین خلیفه عباسی، امارت خراسان به ابومسلم سپرده شد. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگران کننده بود. سرانجام، ابومسلم در سال ۱۳۷ هجری قمری، به نحو توطئه آمیزی به دستور منصور، دومین خلیفه عباسی به قتل رسید.
ابومسلم در طول دوران مبارزه و پس از آن، در دوران حکمرانی، ناگزیر از کشتن دشمنان، خائنان، شورشیان یا سایر افرادی بود که برای جنبش سیاهجامگان یا حکومت عباسیان خطرناک محسوب میشدند. وی در مقابله با دشمنان بسیار سختگیر بود و هیچ رحمت و شفقتی به خرج نمیداد. از خود ابومسلم نقل شدهاست که بیش از یکصد هزار تن به دستور او کشته شدهاند.
ابومسلم به طور خلاصه، شخصی توصیف شده که به ندرت احساسات نشان میداد. به نظر میرسد که او تحصیلکرده بوده و عربی و پارسی را نیک میدانسته (با قضاوت از روی شیوایی سخنانی که به منتسب است). او را بخشنده، چارهجو و خوشفکر، دارای رفتار سیاستمدارانه، رادمرد و بلندهمت توصیف کردهاند، اما او را به خاطر سختگیرانه بودن نسبت به مخالفین نکوهش کردهاند که افراد را با کمترین کار فتنهانگیزانهای اعدام میکرد.
با بر تخت نشستن سفاح به عنوان خلیفه عباسی، حکمرانی مناطق مرکزی و شرقی ایران به ابومسلم سپرده شد. ابو مسلم در این دوران از قدرت و نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار بود. وی همچنین بر روی خلیفه عباسی نیز نفوذ زیادی داشت و در بسیاری از موارد خلیفه بدون نظر یا موافقت او تصمیم نمیگرفت.
ابومسلم آماده رفتن به حج به مکه شد و دنبال اجازه خلیفه بود. نامهنگاری متعاقب نشان میدهد که دو فرماندار به یکدیگر اعتماد نداشتند. ابومسلم که باید با تنها ۵۰ مرد به عراق میرفت، با ۸٫۰۰۰ مرد به راه افتاد و با ۱٫۰۰۰ نفر به پایتخت نزدیک شد
سفاح فوت شد و منصور بر تخت نشست. ابومسلم از خلیفه جدید یعنی منصور نافرمانی می کرد. ابومسلم ابو اسحاق، را برای روبرو شدن با خلیفه فرستاد. خلیفه ابواسحاق را اغواء کرده و به او قول دادن فرمانداری خراسان را داد. ابو اسحاق به ابومسلم توصیه کرد تا به دربار خلیفه عباسی برگردد و پوزش بخواهد.. منصور همچنین پنج مرد برای انجام قتل او گزینش کرده بود. آنها زیر ایوان یک کاخ پنهان شده بودند. هنگامی که ابومسلم وارد شد و شمشیرش را از او گرفتند، .وقت که ابومسلم در مورد تلاشهایش برای بر تخت نشاندن عباسیان سخن گفت، منصور دستانش را به هم زد، قاتلان سررسیده و ابومسلم را کشتند. سن او را در هنگام مرگ ۳۷ سال نوشتهاند. منصور دستور داد که بدن مثله شده او را بر رود دجله بیفکنند. برای اینکه کارهایش را در نظر مردمان موجه جلوه دهد، خطبهای خواند و در آن گفت هر کس که بیعت خود با خلیفه را بشکند، سزاوار مرگ است، همچون ابومسلم. کشته شدن ابومسلم، سرآغاز قیامها و شورشهای متعددی شد که به خونخواهی او شکل گرفت و برخی از آنها سالهای سال، خلفای عباسی را به خود مشغول نموده بود
عبدالحسین زرینکوب. «فصل پنجم». در دو قرن سکوت: سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۸.