در ادمه بررسی کلمات هم معنی با عقل به نُهیه می رسیم .از کتاب های لغت، استفاده می شود یکی دیگر از الفاظ مترادف عقل، «نُهیه» است.[1] این کلمه در اصل، از ریشه نهی، به معنای باز داشتن است. به عقل به این دلیل نهیه می گویند
در ادمه بررسی کلمات هم معنی با عقل به نُهیه می رسیم .از کتاب های لغت، استفاده می شود یکی دیگر از الفاظ مترادف عقل، «نُهیه» است.[1] این کلمه در اصل، از ریشه نهی، به معنای باز داشتن است. به عقل به این دلیل نهیه می گویند
برای شروع بحث باید به این نکته اشاره کنم که مشتقات واژه لبّ، مثل الباب، لبیب و مانند آن، در قرآن و روایات فراوان، استعمال شده است. در قرآن، لبّ به شکل جمع (الباب) شانزده مرتبه به کار رفته است و به نظرمی رسد این واژه هم به معنای عقل و خرد است. از کتاب های لغت، استفاده می شود یکی از واژه های مترادف عقل، «لبّ» است.[1]
معنای لبّ
لبّ در لغت، به معنای خالص یک چیز می باشد. به مغز خالص گردو که پوسته گردو آن را احاطه کرده است، مغز و لبّ گفته می شود. گویا انسان، همانند گردویی است که از مغز و پوسته تشکیل می شود.
اساسا ویژگی خرد تشخیص امر درست و خالص از امور نادرست و ناخالص است. در زبان عربی از گوهر خرد به لحاظ برخورداری حیثیت های متعدد با الفاظ گوناگون تعبیر می شود. مثلاً، به لحاظ حیثیت و ویژگی منع و بازداری و هدایتگری، از آن به «عقل» و به لحاظ این که گوهر خرد اصل و اساس هویت انسان را تشکیل می دهد، از آن به «لبّ» تعبیر می گردد. از این رو، در روایتی آمده است: «اصل الانسان لبّه و عقله دینه.»[2] می توان این نکته را نیز به این صورت بیان کرد که عقل به منزله مغز و لبّ انسان است که اصل و حقیقت وی را تشکیل می دهد و جسم و بدن به منزله پوسته و قشر اوست.
نقد کام راغب اصفهانی و صاحب التحقیق
از کلام برخی لغویین، مثل راغب و صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم استفاده می شود عقل و لبّ دو واژه مترادف نیستند؛ به این بیان که نیروی فهم و ادراک انسان، اگر آمیخته به شوائب و اوهام و خیالات باشد، «عقل» و اگر آمیخته به اوهام و خیالات نبود، «لبّ» نامیده می شود.
باید توجه داشت که شواهد و قراین زیر صحت کلام راغب و صاحب التحقیق را مورد تردید قرار می دهد:
الف. با مراجعه به کلمات لغویین معتبر، معلوم می شود آن ها، لبّ را مرادف عقل گرفته اند، نه به معنای عقل خالص، آن طور که از کلام راغب و صاحب التحقیق استفاده می شود.
ب. در روایات، عقل و لب به یکدیگر معنا و تفسیر شده اند؛ در فقره سی و یکم روایت هشام،[3] اولوالالباب به اولوالعقول،[4] و بالعکس در روایتی از اصول کافی، عقلا به اولوالالباب تفسیر شده است.[5]
ج. مفسّران بزرگی همچون علامه طباطبایی، لبّ در قرآن را به عقل تفسیر کرده اند، نه عقل خالص.[6]
حاصل این که، دو واژه عقل و لبّ از نظر لغت، روایات و قرآن مترادف هستند. بنابراین، این گونه نیست که نیروی فهم و ادراک، اگر مشوب به ناخالص ها و اوهام و شوائب بود، عقل و اگر پاک و خالص از شوائب بود، لبّ نامیده شود.
البته ذکر این نکته را لازم می دانم که در کتاب پیام قرآن از این حرف که به عقل خالص، لبّ می گویند دفاع شده که به نظر می رسد نویسنده مقاله درآمدی بر معناشناسی عقل در تعبیر دینی نمی تواند این دلیل محکم را رد کند.آقای مکارم معتقدند لب و لباب به معنی خالص و برگزیده هر چیزی است و لذا به مرحله عالی و خلوص عقل ، لب اطلاق می شود. در قرآن مجید مسائلی به اولوا الالباب نسبت داده شده که جز با عقل در مراحل عالی قابل درک نیست.[7] مانند حکمت که در سوره بقره آیه 269 خداوند می فرماید: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب*(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىدهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمىکنند، و) متذکر نمىگردند.(بقرة 269)
منابع اصلی کمک کننده
کافی، عبدالحسین، مفهوم عقل از دیدگاه دو شارح اصول کافی، مجله علوم حدیث، شماره 26
مهدی زاده، حسین، درآمدی بر معناشناسی عقل در تعبیر دینی، مجله معرفت ، شماره 74
[1] ر.ک.به: خلیل، کتاب العین، ماده لبّ / احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة / جوهری، صحاح اللغة / فیومی، المصباح المنیر / راغب، مفردات / طریحی، مجمع البحرین، ماده لبّ، ج 2، ص164 / سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ماده لبّ.
[2] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 82.
[3] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 20. به دلیل طولانی بودن روایت هشام به منظور دستیابی سریع به قسمت های مختلف آن در نوشته حاضر بر اساس خطاب یا هشام، روایت یادشده به 32 فقره تقسیم شده است. بنابراین آدرس دهی به این روایت در نوشتار حاضر براساس تقسیم بندی ذکر شده است.
[4] فقره 31 روایت هشام.
[5] اصول کافی، ج 1، کتاب عقل و جهل، روایت 11، ص 13.
[6] سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 2، ص 396، ذیل آیه 269 بقره.
[7] پیام قرآن،ج1،ص145
خیلی این جمله ها را شنیدیم که چرا فکر نمی کنید چرا از عقل استفاده نمی کنید یا در قرآن که می فرماید اکثرهم لا یعقلون اکثرهم لایتفکرون.... خیلی ها این جملات را استفاده می کنند اما به مفاهیم واقف نیستند یعنی همگی حرف زدن را خوب فهمیدیم اما از فهمیدن فقط حرف می زنیم و در مقام عمل روی مفاهیم هیچ تسلطی نداریم یکی از این مفاهیم هم مفهوم عقل است که در این جا می خواهیم به این مفهوم تا حدودی بپردازیم.
واژه عقل، مصدر «عقل یعقلُ» در کتاب های لغویین، به معانی مختلفی به کار رفته است.[1] از مجموع کتاب های لغویین استفاده می شود عقل به معانی فهم، معرفت، قوّه و نیروی پذیرش علم، علم، تدبّر، نیروی تشخیص حق از باطل و خیر از شر، آمده است. البته عقل در علوم مختلف، دارای معانی اصطلاحی متفاوتی می باشد.[2]مثلاً به نظر می رسد در مباحث تربیتی، عقل ضمن حفظ معنای لغوی منع و امساک، اصطلاحا نیروی تشخیص و فهم و ادراک می باشد که پس از تشخیص حق از باطل و خیر از شر، مشوّق است تا انسان بر طبق آن فهم و تشخیص، به عمل صالح دست یابد و در نتیجه، نفس را از عمل نسنجیده، گناه، و انحراف، ضبط و منع نماید.
اصل معنای عقل
اصل مادّه «عقل» به معنای «امساک یعنی بازداشتن» است و همه مشتقات آن، به این معنای اصلی باز می گردد.[3]
ابن فارس درباره این مادّه بر آن است که:
العین و القاف و اللام أصل واحد منقاس مطّرد، یدّلُ عُظْمه علی حُبْسة فی الشئ أو ما یقارب الحُبْسة. من ذلک العقل، و هو الحابس عن ذمیم القول و الفعل؛ مادّه «عقل»، [دارای] ریشه ای واحد، قیاسی و فراگیر است که اکثر موارد کاربرد آن بر «بازداشتن» یا معنایی نزدیک به آن درباره اشیا دلالت می کند. عقل از همین معنا برگرفته شده است؛ [زیرا] از گفتار و رفتار ناپسند باز می دارد.[4]
نقیض عقل
نقیض عقل، جهل است. «العقل: نقیض الجهل».[5] ظاهراً مراد از «نقیض»، نقیض فلسفی نیست، بلکه مراد از آن، «ضدّ» است؛ از این رو «عقل» و «جهل»، دو امر وجودی اند، نه اینکه «جهل»، «عدم العقل» باشد.[6]
نام های دیگر
ابوالبقأ، برخی از نامهای عقل را بر شمرده، می گوید:
عقل را «لُبّ» گویند؛ زیرا منتخب پروردگار و برگزیده اوست؛ و «حِجی» گویند؛ زیرا به کمک عقل، انسان می تواند به «حجّت» برسد و بر تمام معانی دست یازد؛ و «حِجْر» گویند؛ زیرا عقل از انجام نافرمانیها نهی می کند؛ و «نُهی» گویند ؛ به خاطر این که زیرکی و شناخت و رأی، به عقل منتهی می شود. و عقل بالاترین خوبی است که به بنده عطا می شود و او را به نیکبختی دنیا و آخرت می رساند.[7] در قسمت های بعدی هر یک از این مفاهیم بررسی می شوند
منابع اصلی برداشت ها
کافی، عبدالحسین، مفهوم عقل از دیدگاه دو شارح اصول کافی، مجله علوم حدیث، شماره 26
مهدی زاده، حسین، درآمدی بر معناشناسی عقل در تعبیر دینی، مجله معرفت ، شماره 74
[1] ر.ک. به: خلیل، کتاب العین، ماده عقل / احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ماده عقل، ج 4، ص 69 / ابن درید، الاشتقاق، ماده عقل / جوهری، صحاح اللغة، ماده عقل / زبیدی، تاج العروس، ماده عقل، ج 8 / فیومی، مصباح المنیر، ماده عقل/ ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ماده عقل / راغب، مفردات قرآن، ماده عقل / راغب، الذریعة الی مکارم الشریعه، الفصل الثانی فی العقل، منشورات الشریف الرضی، 1414(ق، ص 147.
[2] ر.ک.به: رسائل ابن سینا، انتشارات بیدار، قم، 1400 ه ق، ج 1، ص 89 87 / شرح اصول کافی ملاصدرا، ج 1، ذیل شرح حدیث سوم، ص 228 222. طبع مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366، تهران / مقدمه آقای عابدی شاهرودی بر کتاب سابق، فصل 5 3، ص 38 40.
[3] ر.ک: النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، مجدالدین أبو السعادات المبارک بن محمد ابن اثیر الجزری، ج 5، ص 2139؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، اسماعیل بن حمّاد الجوهری ، ج 5 ، ص 1769؛ المصباح المنیر، أحمد بن محمدبن علی المقری الفیّومی ، ص 422 423؛ مفردات ألفاظ القرآن،الراغب الاصفهانی، ص 577 578؛ التعریفات، الشریف علی بن محمد، ص 65؛ العین، أبو عبدالرحمن الخلیل بن أحمد الفراهیدی ، ج 1 ، ص 159 .
[4] معجم مقائیس اللغة، أبو الحسین أحمد بن فارس ، ج 4 ، ص 69 .
[5] العین ، ج 1 ص 159.
[6] شرح اصول الکافی، محمد بن ابراهیم صدرالدین الشیرازی، ج 1، ص 221، س 16.
[7] الکلیات، أبوالبقأ أیوب بن موسی الحسینی الکفوی، ص 619.
برای شروع بحث خوب است به چند مثال توجه کنیم تا ابتدا با کاربرد واژه هایی که از ریشه بطل است آشنا شده و سپس از دل همین کاربرد ها به معنای واقعی آن نزدیک شویم
1. در گذشته به شخص شجاع و قهرمان «بَطَل» گفته می شده زیرا این فرد مخالفان خود را باطل می کرد یا به تعبیری از بین میبرد.(معجم مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۵۸) البته صاحب التحقیق در این جا عقیده ای دیگر دارد و می گوید شاید به این اعتبار به او بطل می گفتند که عنوان شجاع برای او و نیز قدرت و نیروی او ثبات و بقا نداشته و مدتی بوده و سپس از بین می رفته است . (التحقیق، ۱۳۶۰ش، ج ۱، ص ۲۹۰) گویا اختلاف نظردر این جا تمام شدنی نیست و راغب هم در این جا نظر دیگری دارد او معتقد است ازآن بابت به او بطل می گویند که به پیشباز مرگ مىرود یعنى خون خود را برایگان میدهد(ترجمه مفردات، ج1، ص: 281)
2. به چیزى هم که به سود دنیوى و اخروى نرسد و منجرّ نشود- بَطَّال و ذو بِطَالَة گویند (بیهوده و پوچ و بی معنى)(ترجمه مفردات، ج1، ص: 280).
3. در وقتى که کسى کشته شود و دیه و خونبهائى از آن حاصل نشود،عرب بَطُلَ دَمُهُ را به کار می برد (ترجمه مفردات، ج1، ص: 280).
4. همچنین به موجودی که غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است باطل می گویند مثل چشم ، دست یا هر عضوی از بدن که در حادثهای از طبیعت اصلی خود خارج شود بهنحوی که کاری از آن نیاید باطل خواندهمیشود سخن باطل نیز سخن بیمحتوا و غیر مطابق باواقع را گویند نثر طوبی، ج۱، ص۸۳.. من یاد کاغذ باطله افتادم شما چطور؟
همان طور که از از این مثال ها دریافتید ریشه «ب ط ل» به معنای ضایع، نیست و هدر شدن است (لسان العرب، ج۱، ص۴۳۲، «بطل») .
خب حالا این سوال به وجود می آید چیزی که به معنای ضایع است چطور آمده مقابل و نقیض حق واقع شده چون ما همیشه حق و باطل را با هم به کار می بریم و این ها را نقیض هم می دانیم و در کتاب های لغت هم به این اشاره شده است در اقرب الموارد هم آمده: باطل مقابل حق است(اقرب الموارد، ج 1، ص 88) . صاحب التحقیق هم «باطل» را نقطه برابر «حق» می داند(التحقیق ، ج ۱، ص ۲۹۰)
و اما جواب : باطل به معنای ضایع هست و ما هرچه را که در مقابل حق بایستد و بخواهد حق را ضایع کند به آن باطل می گوییم
در اقرب الموارد هم آمده: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بی اثر و ضایع می سازد. (اقرب الموارد، ج 1، ص 88) .
خب حالا این سوال دوباره به وجود می آید چیزی که به معنای نیست است چطور آمده مقابل و نقیض حق واقع شده
جواب : چون همان طور که قبلا بیان شد حق مطابقت با واقع بود اما باطل یعنى چیزى که حقیقت و ثباتى ندارد(ترجمه مفردات، ج1، ص: 280) صاحب التحقیق هم می گوید باطل چیزی است که نه ثباتی دارد ونه واقعیتی. (التحقیق ، ج ۱، ص ۲۹۰)
خب کار ما هنوز تمام نشده بلکه به گلوگاه بحث رسیدیم : یک مثال می زنم گاهی شده خرید می ریم و مثلا گوجه فرنگی می خریم و بعد بر میگردیم منزل. خانم همن طور که داره اون ها را می شوره بر می گرده در حالی که یک گوجه در دستش است و میگه : آقا دوباره که توی خرید بی دقتی کردی و یک گوجه فاسد و خراب برداشتی (البته شاید این حالت برای من باشه).
چرا؟ چرا این طور میشه خوب دقت کنید علتش اینه که ظاهر گوجه ها تا حدودی همه شبیه به هم بود چه گوجه خراب چه سالم؟
این جا هم بحث درست همینه ظاهر حق و باطل کاملا شبیه به هم است حتی گاهی اوقات مثل فتنه خوارج ظاهر اهل باطل تا حدود زیادی فریبنده تر است به حدی که یاران امام علی ع به شک افتاده و می پرسیدن آیا باید نماز شب خوان و حافظ قرآن را بکشیم. جرجانی هم در این مورد می گوید هر آنچه از اساس نادرست است، و هر امر بی فایده و فاقد نتیجه که تنها ظاهری درست و نیکو دارد باطل است. (التعریفات، ص۱۹.)
پس یک مولفه ی دیگری که باید به تعریف باطل اضافه بکنیم همین «هم ظاهر و هم شکل با حق بودن است» این کار را خیلی مشکل می کند . من فکر می کنم راز اینکه برخی از تعاریف در ضمن تعریف کردن به فرآیندی که موجب شناخت باطل می شود اشاره می کنند همین است . به عنوان مثال دهخدا به لزوم تحقیق و تفحص در راه شناخت باطل اشاره می کند و می گوید : باطل چیزیست که پس ازتفحص و تحقیق دانسته شود که حقیقت و ثباتی ندارد و از قول ناصر خسرو می گوید: چو باطل را نیاموزی ز دانش ندانی قیمت حق ای برادر. و از قول سنایی می نویسد «حق ز حق خواه و باطل از باطل »(لغت نامه دهخدا ذیل واژه باطل) .صاحب قاموس قرآن هم به قضاوت عمومی مردم در مورد باطل اشاره می کند و می گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومی مضمحل می شود و بشر در عین ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم می کند. (قاموس قرآن، ج 1، ص 230) همان طور که دیدید این تعاریف در ضمن تعریف کردن به فرآیندی که موجب شناخت باطل می شود اشاره می کنند تا این ظاهر حق بودن را بتوانند از باطل بگیرند.
بحث و نتیجه گیری
خب اگر یادتون باشه ما قبلا گفتیم که حق در در دو اصطلاح، «حق بودن» و «حق داشتن» به کار می رود. و گفتیم باطل هم نقیض حق است پس باید نقیض بودن آن را در برابر هر دو این معنا ها اثبات کنیم
اما باطل نقیض حق است به معنای اول یعنی حق بودن
اشاره به مفهوم عدم و نیستی که در همه کاربردهای واژه «باطل» مشترک است در واقع مربوط می شود به آن قسم از باطلی که در مقابل حق به معنای حق بودن است یعنی مطابقت با واقع و باطل یعنی عدم مطابقت با واقع . و همان طور که مشاهده کردید این عدم مطابقت را باید با فحص و جستجو بدست آورد تا باطل به وضوح روشن شود .
اما باطل نقیض حق است به معنای دوم یعنی حق داشتن
اگر معنای دوم حق را در نظر بگیریم که به معنای حق داشتن بود اگر یادتون باشه مثل حق حیات که من در جامعه دارم و کسی در استفاده از این حق نباید مزاحم من بشه. معنای مقابل آن یعنی باطل در این جا به این معناست که باطل چیزی است که چیزی ندارد که مال او باشد و او بخواهد از آن استفاده کند باطل در واقع فقط ادعای داشتن او را می کند و چیزی ندارد یا به این معنا که باطل می خواهد جلوی چیزی را که مال حق است بگیرد و آن را از آن خود کند
شرایطی را در نظر بگیرید که کسی که تا کنون کلمه دین به گوشش نرسیده پیش ما بیاید و بگوید شما که چند سال دین دارید اصلا این دین به چه معناست؟؟ ما در پاسخ چه می گوییم از طریف دیگر ما که می خواهیم اصول دین یا عقاید اساسی دین را بحث کنیم ابتدا خوب است اول خود معنای دین را بدانیم. به قول معروف ابتدا باید مفردات بحث روشن شود)
دین واژهاى است عربى که در لغت به معناى اطاعت و جزاء و... آمده، و اصطلاحاً به معناى
1. اعتقاد به آفرینندهاى براى جهان و انسان
2.و دستورات عملى متناسب با این عقاید است
از اینروى، کسانى را که مطلقاً معتقد به آفرینندهاى نیستند و پیدایش پدیده هاى جهان را تصادفى، و یا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادى و طبیعى مىدانند «بى دین» نامیده مىشوند.
اما کسانى که معتقد به آفرینندهاى براى جهان هستند هر چند عقاید و مراسم دینى ایشان، توأم با انحرافات و خرافات باشد «با دین» شمرده مىشوند.(عقاید استدلالی ص11)
پس به این جا که می رسیم خیلی باید دقت بکنیم. تا این جا به مسیحیت دین گفته می شود به یهود و بودا و .... اما از این جا به بعد ملاکی را معرفی می کنیم که این ها را کنار می زند:
ادیان موجود در میان انسانها به حق و باطل، تقسیم مىشوند، و دین حق عبارتست از: آیینى که داراى عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایى را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافى براى صحت و اعتبار، برخوردار باشند.( عقاید استدلالی ص11)
بنابراین چون تحریف سایر ادیان برای ما طبق قرآن امری یقینی است می دانیم که در آن ادیان دستوراتی وجود دارد که تجویز بشر است و اصلا خیر و سعادت ما را به دنبال ندارد و زاییده ذهن مریض افرادی بی تقواست.به طور خلاصه مفهوم دین عبارت شد از : عقایدی اساسی پیرامون جهان هستی و دستوراتی برآمده از این عقاید برای عمل کردن بشر و به سعادت رساندن قطعی بشریت
موفق باید
تحلیل
این مسئله را که مقتول قصد ایجاد رابطه جنسی داشته هم مخالفان هم موافقان پذیرفتهاند.قاضی پرونده نیز به پسر مقتول میگوید: پدر شما درهرصورت قصد انجام کار خلاف شرع و عرف داشته.[1]خب این تا اینجای کار. این را ما هم محکوم می کنیم. رابطه جنسی باید در چارچوب عرف جامعه از طریق عقد شرعی صورت بگیرد و این کار خطایی بوده که صورت گرفته است.
اما بد نامی نظام سیاسی و حاکمیتی یک کشور به این بهانه که این فرد قبلا کارمند وزارت اطلاعات است نقطه عطفی در حمله به نظام از طریق این پرونده است که خانواده مقتول با هوشیاری این موضوع را فهمیده و از آن جلوگیری کردند از طرف دیگر رضایت به رابطه جنسی از هر دو طرف وجود داشته و زوری در کار نبوده و این از اعترافات قاتل در دادگاه پیداست که گفته این بار سوم خدمات دهی من به ایشون بوده پس هر چند گناه مطرح است اما تجاوز مطرح نیست و بین این دو تفاوت زیادی است. و این هم اولین رابطه با یک مرد برای این خانم نبوده همان طور که از اعترافات پیداست.
اما سیاسی کارها در پی متجاوز خواندن این فرد و مطبوعاتی کردن این پرونده به خاطر رابطه ای که این فرد با نظام داشته بودند و الا پرونده ها دیگر شبیه این موضوع یقینا وجود دارد چرا هیچ کدام از آنها در این حد بزرگنمایی نشد.
این واقعیتی است که بی بی سی هم به آن اعتراف کرد: «تأکید بیش از حد رسانهها بر روی اطلاعاتی بودن مقتول و متجاوز بودن وی، حتی بر فرض درستی» انگیزه ی خانواده ی مقتول برای انتقامگیری و انجام قصاص را بیشتر کرد.[2]
در هر صورت
از این پروپاگاندا به خوب استفاده کردند و تا شد اذهان را منحرف کردند و در نهایت هم به ضرر قاتل شد
نوشته زیر را به دقت بخواند حتما متوجه می شوید چه کسانی از این پرونده یک نمادی برای پروپاگاندا به نفع غرب و علیه نظام اسلامی ساخته اند این نوشته از روزنامه شهروند اخذ شده است:
«برای رسیدن به حقیقت باید به سوالات و ابهامات پاسخ داد، به همین دلیل برای ما بهترین گزینه نشستن پای صحبتهای مردی بود که حکم قصاص را صادر کرد واشراف کامل به این پرونده دارد. قاضی بازنشسته حسن تردست در گفتوگو با«قانون» به بازخوانی پرونده ریحانه جباری پرداخت و به ابهامات مطرح شده طی چند ماه اخیر پاسخ داد.
جناب تردست شما قاضی پرونده ریحانه جباری بودید و حکم به قصاص او دادید. بعد از گذشت ۷ سال نظر شما در رابطه با پرونده ریحانه جباری چیست، هنوز او را قاتل میدانید؟
چه چیزی ممکن است نظر بنده را در مورد پروندهای که با کمال حوصله، تامل وتعمق ودر یک دادرسی عادلانه با رعایت تشریفات کامل آیین دادرسی کیفری توسط پنج قاضی رسیدگی شده واز ناحیه چند مرجع عالی قضایی اعم از دیوانعالی کشور ومراجع نظارتی تأیید شده است ، تغییر دهد؟! طبق قوانین موضوعه قانون مجازات اسلامی هیچ تردیدی دراینکه خانم ریحانه جباری مرتکب قتل عمدی شده است، وجود ندارد.
صادقانه متذکر میشوم چون در این پرونده ادعا شده بود مقتول وابسته وزارت اطلاعات است ومحتمل بودتحقیقات ابتدایی در دادسرا بهلحاظ اثر گذاری نهاد امنیتی ازمسیر قانونی خارج و حقوق قانونی متهمه، رعایت نشده باشد، لذا حقیرطبق رویّه خدمتی (ازابتدای شروع خدمت قضایی از زمان دادیاری) بیش از معمول ومتعارف به این پرونده حساسیت نشان دادم ودر جلسات دادرسی مانند یک رسیدگی ابتدایی مانند بازپرس تحقیق سوال وجواب کردم واگرهر کس حتی غیراهل فن منصفانه وقانونمدار وعدالت خواهانه رای۲۴ صفحهای محکومیت مستند ومستدل ایشان را که متکی به اظهارات خود متهمه بهویژه اظهارات جلسات دادرسی بود را بخواند مطمئن خواهد شد کوچکترین خدشهای برحقانیت آن وارد نیست وطرفه اینکه۱۳قاضی عالیرتبه قضایی آن را تایید کردهاند ویک نظریّه خلاف در آن وجود ندارد ومتصور نیست که همه اشتباه کرده باشند ممکن است عواطف اشخاص عادی را ازمسیرحقیقت دورکند ولی در مقام قضاوت قاضی نباید ونمیتواند تحت تاثیراحساسات اعلام نظر کند.
در حال حاضر کمپین حمایت از ریحانه جباری و تلاش برای جلب رضایت اولیای دم فعال شده است. شما مطالب آنها را دیدهاید؟
مقالات وآرای اشخاص عادی و اهل فن را دیدهام واز ضعف دستگاه قضایی در پاسخگویی به دروغ پراکنی بنگاههای رسمی معاندمتاسفم. بنده شخصا در تمامی احکام صادره قصاص، با آموزههای اسلامی آرزومندم که در مرحله اجرا با توجیه عاقلانه و عادلانه وبا عاطفه اولیای دم نسبت به جلب رضایت ایشان اقدام و قصاص منتفی شودودرهرمورد که پرونده منجر به رضایت شده است شاکر خداوند رحمان شدهام. لیکن با کمال تأسف طبق تجارب پروندههای مشابه، مداخله وجوسازی سیاسی یک عده حقوقدان سیاسیکاروخارج نشین وداخل کشور که بهفکر چهرهسازی به قصدمخالفت سیاسی با نظام حکومتی این کشورو زیر سوال بردن مطلق دستگاه قضایی، هستند، همیشه کسب رضایت از شکات سخت و ناممکن شده است.
این افراد باسوءاستفاده از شبکههای گسترده اجتماعی ورسانهای متوسل به دروغ و قلب واقعیتشده وبا زدن تهمت به مقتول موجب کدورت بیش از پیش اولیای دم شده وامکان جلب رضایت ایشان راازبین میبرند.
نظر خانواده مقتول در رابطه با رضایت و عدم قصاص چگونه بود؟
دریکی ازمراجعات خانواده مقتول بهدادگاه به ایشان عرض کردم که وکلای متهمه روش غلطی را در دفاع از وی به کار بردندوبا طرح تجاوز بهعنف، درنتیجه نهایی، هم علیه موکله خود اقدام کرده هم موجب ناراحتی شما شدند ولی بههرحال پدرتان با آن سن ودارای شان خانوادگی واجتماعی درایجادرابطه غیر اخلاقی با چنین دختری مرتکب گناه شده است از طرفی هم با توجه به وضع خانوادگی وروحی و روانی این خانم و روابط خشن پدر، مرضی خداوند تبارک وتعالی است که ازگناه بزرگ این دختربدبخت بگذرید. پسر مقتول که جوان تحصیلکرده و برازندهای بود جواب داد: قریب به این مضمون که ما چطوری رضایت بدهیم؟ اولا این خانم اصلاپشیمان نبود و یک ذره ازخود ناراحتی وعذاب وجدان نشان نداد وحقیقت رابطه خود را نگفت وبعد اینها پدرم رامانند یک عده اوباش وهرزه خیابانی متجاوز به زورقلمدادکردند، حالا رضایت بدهیم نمیگویند که اولیای دم هم خودشان قبول دارند که پدرشان مقصر بوده وقصد تجاوز داشته و بههمین دلیل رضایت دادند.
صداقت و پشیمانی ریحانه جباری میتوانست تاثیری در جلب رضایت اولیای دم داشته باشد؟
بله، اگرخانم جباری بر خلاف تعلیمات وکلای سیاسیمنش خود (که با خوراک اینگونه پروندهها زمینه پذیرش پناهندگی سیاسی برای خود فراهم کردهاند)، ازخود صداقت نشان میداد ومیگفت که در شرایط روحی وروانی سخت دچار اشتباه شده واز کرده خود اعلام پشیمانی وطلب بخشش میکردمانند خیلی از پروندهها میتوانست رضایت اولیای دم را که دارای تمکن مالی هستند بگیرد.
شرایط روحی و روانی ریحانه جباری چگونه بود؟
شرایط روحی و روانی این خانم به گونهای بوده که حتی تصور قتل پدر هم از وی می رفت چون حسب پرینت اسام اسهای تلفن وی بایکی از جوانانی که با وی رابطه نامشروع داشت (نام اودر پرونده پیوست است) که حاوی لقبهای قبیح وتوهین بسیار زشت به پدرش است. میگوید که (....) امشب به تیپ هم زدیم واین (...) را امشب میکشم وقتی در مورد این پیامک این شخص سوال میکند ریحانه خانم جواب میدهد که پدرم هر وقت مست میکند مرا زیر کتک میگیرد.
آیا اعترافات ریحانه براثر فشار در مراحل اولیه بازجویی نبوده است؟
بسیاری از دلایل ما در احرازقتل ومحکومیت ایشان حرفها و اعترافاتی است که درجلسات دادگاه بهطور روشن وصریح توسط متهمه بیان شده است. حتی استناد ما بر اعترافات او دردادگاه است نه حتی دوران بازجویی که ظنّ تحت فشار اعتراف کردن مطرح شود اودر دادرسی با حضور وکلای خود به راحتی از اقدامات خود حرف میزد. دلایل کافی و روشن است.
در فضای مجازی وکیل سابق او مصطفایی مدعی شده است
او هنگام خروج با توجه به قفل بودن درب با اضطراب و مشکل خارج شده و در مملو از جای چاقو است که نشان میدهد او نمیتوانسته در را باز کند. این ادعا درست است؟
کاملا این ادعا خلاف واقع ودروغ محض است. همانگونه که عرض کردم حرفهای این آقای مدعی قانون و عدالت وحقوق بشر کاملا مانند یک سیاستمدار کذاب است که در یک میتینگ انتخاباتی به هر وسیلهای ولو خلاف قانون و انصاف ووجدان متوسل میشود. طبق اوراق پرونده ودستخط خود متهمه در بازپرسی وحتی حسب اظهارات مکرر خانم جباری در دادگاه، درب ورودی قفل نبوده و بعد ازوارد کردن ضربهکارد آشپزخانه که دوروز قبل خریداری ودر کیف خود داشت با آرامش از خانه خارج شده است. طبق صورتمجلس بازپرس در معاینه محل وقوع جنایت قبل از شناسایی فرد ضارب ودستگیری وی، فقط آثار یک ضربه جسم نوک تیز روی درب بوده است ونه چند ضربه، که مؤید آن اظهارات صریح و روشن خود متهمه است.
توضیح ریحانه در رابطه با وارد کردن یک ضربه به در با چاقو چه بود؟
وقتی از متهمه در دادگاه سوال شد: چرا به در باچاقو زدی وی جواب داد:.... چون هیجان زده بودم وهول کرده بودم یک ضربه با چاقو به در زدم از وی سوال شد: درب قفل بود؟ وی جواب داد: نه قفل نبود. و وی ادامه میدهد بعد از زدن ضربه چاقو مقتول گفت منو زدی؟؟!! وبهطرف من صندلی را پرتاب کرد وبعد مقتول از پلهها رفت پایین ومنهم با آسانسورخارج شدم، (اگردر قفل بود چطور میتوانست بلافاصله خارج شود) (بهعلت شدت جراحات که بریدگی ناف اصلی ریه بود مقتول فقط ازطبقه پنجم تا پلههای طبقه سوم میتواند برود و پس از چند بار گفتن دزد! دزد! درهمانجا، جان میدهد).
ریحانه بعد از فرار چهکاری انجاممیدهد؟
ریحانه ادامه میدهد در خیابان مخفی شدم وصبر کردم. بعد از اینکه آمبولانس وماشین ماموران را دیدم با آژانس رفتم خانه.
همسایهها متوجه فریادی یا درخواست کمکی از سوی ریحانه نشده بودند؟
محل وقوع قتل آپارتمان پنج طبقه مسکونی بود که کوچکترین صدایی یا فریاد متهمه میتوانست همسایهها را متوجه موضوع کند. درتحقیقات از همسایگان مجاور گفتهاند که: فقط صدای برخورد چیزی بهدیوارراشنیدیم (این صدا همان پرتاب صندلی توسط مقتول بودکه متهمه بیان کرده است).
وکیل سابق ریحانه برای دفاع مشروع خواندن، حمل چاقو را برای حفظ امنیت تردد در خیابانهای تهران بیان کرده، شما با این ادعا موافق هستید؟
دراین خصوص متهمه کوچکترین اشارهای برصحت ادعای وکیل خودنکرده وبلکه برای اولین بار دوروز قبل ازقتل، توسط متهمه خریداری شده است ودرطول تحقیقات مکررجز این نگفته است!!!!! بنده شرف ووجدان انسانهای منصف بیتعصب را به این ادعای سخیف آقای مصطفایی شهادت میطلبم که: چند دختر وزن در تهران با خود چاقو حمل میکنند؟؟!!! آیا این توهین به ساحت پاکیزه زنان ودختر ایرانی نیست که آنها را با اراذل واوباش در یک ردیف قرار میدهند؟؟!!.
البته بنده هم حسب تجارب خدمتی قبول دارم که اشخاصی از افراد لاابالی با خود آلات جارحه و چاقو، حمل میکنند. ولی نوعاً این ویژگی رفتاری جوانانی است که زندگی بیبند وباری دارند وبهلحاظ روحیات ورفتارناهنجاراجتماعی وروابط با خلافکاران درمعرض تعدّی ودرگیری خشونتآمیزهستند والاعموم جامعه ما انسانهای شریف و با خانوادهای هستند که ازدرگیری وناهنجارهای اجتماعی پرهیز میکنندو باید بگویم درحال حاضرکشورایران درنُرم جهانی (بدون سیاست بازی) دربین کشورهای دنیا (همسایگان، کشورهایآفریقایی، آمریکا، آمریکای مرکزی) ازامنترین کشورهای جهان قلمدادمیشودکه شهروندان تاپاسی ازنیمه شب درخیابانها، رستورانها و مراکزتفریحی آزادانه وبا آرامش، بدون مزاحمت ترددمیکنند که حتی مورد تعجب واقرارگردشگران خارجی قرار گرفته است.
آیا رابطه ریحانه با مقتول یک رابطه کاری بود؟
خانم جباری حداقل سه بار در دادگاه گفت من به مقتول سرویس میدادم تا او هم به من خدمات بدهد. اصلاً رابطه کاری مطرح نبود. دراصطلاح این گروه از جوانان بیبندوبار، منظورازسرویس دادن، ایجاد روابط نامشروع ودر اختیار قراردادن خوداست، متهمه قبل ازرابطه با مقتول با چند نفررابطه ویژه داشته وطبق اعترافات در دادگاه، ایشان با مدیرشرکت محل کارخودچند باربه ویلای اودرسیرا (جاده چالوس) رفته اندوباکره نبوده است. حسب دلالت پرینت تلفن وی اساماسهای رد وبدل شده بین ایشان، بهطورصریح روابط بسیار نزدیک حتی بچهدار شدن را نشان میدهد ونیزاین رابطه، مورد اعتراض یکی از دوستان پسرش که قبلاً نامزد متهمه بوده قرار گرفته که مستندات مسلم آن در پرونده پیوست است.
چند نمونه کوچک مطابق پرینت مخابرات قابل ارائه دررسانهعمومی عرضه میشود:
مدیرشرکت: اگرمهم نبودی اینقدربهت گیرنمیدادم ولی فکرمیکنی میخواهم خونت را توی شیشه کنم. مدیر:... دوستت دارم منم خیلی میخوامت.
مدیر:.... من عزیز تو نیستم جیگرتم اونم جیگر لال. متهمه:..... این خانه ویرانه که باربسته به جانم... مدیر: مواظب باش دستترو نبری. متهمه:.... نخیرنیت من توبودی «توهم» در اومد دیگه.. زود توضیح بده!
علیرغم رابطه نزدیک نامشروع متهمه با مدیرش در همان زمان به نامزدش پیامک میفرستد که بهخدا دیونتم، نامزد متهمه:... تووقتی با....... ریخته روی هم با من خداحافظی کردی...... کثافت! این آخرین اسام اس از طرف من بود.
باتوجه به فاصله سنی به چه دلیل این رابطه شکل گرفته بود؟
مستفاد از اظهارات خود متهمه که در پرونده پیوست است، وی در بیان علت رابطه خود بامرد مسن میگوید: میخواستم یک مقدار سرویس کنترل شده بدهم وسرویس بگیرم ونشان بدهم عُرضه دارم بدون احتیاج به خانواده خودم را تامین کنم. وی در مورد نحوه آشنایی با مقتول میگوید: در خیابان میرفتم یک کمری چند بارترمز کرد.... وبعدسوار شدم آهنگ (دیدو) گذاشت بعد ازسنم وکارم پرسید و..... من هم چند سوال کردم از کارش و... یک زنگ زدم به گوشی اش تا شماره تلفنم را ذخیره کند. لذا آنها یک ماه قبل از قتل با هم به رستوران میرفتند. در اسام اس بازی، لطیفه برای هم میفرستادند ودر روز قتل هم طبق وعده قبلی مقتول به شرکت محل کار متهمه مراجعه و با رضایت کامل باهم به منزل میروند.
در تحقیقات از همکاران، یکی از همکاران وی اظهار داشته که:... به دنبال ریحانه یک آقایی با ماشین تویوتا کمری آمد وریحانه میگفت که دوست پدرم است ومیخواهیم ماشین کمری را از او بخریم. حتی مدیر تخم مرغی را برای گذاشتن زیرچرخ ماشین بهوی میدهد.
با توجه به تجارب ۳۰ ساله قضایی شما، دلیل قتل چه بود؟
شرایط خاص محیط خانوادگی ورابطه ناهنجار والدین با هم وآثار مخرب درگیریهای درون خانواده برشخصیت متهمه وروحیه مردانه وخود شیفتگی و خود بزرگ بینی وتصمیم گیری در لحظه عصبانیت وی شاید مهمترین دلیل ارتکاب قتل باشد. وی در دادگاه میگوید که دربچگی دلم میخواست بازیهای پسرها را بکنم وازاینکه نمیتوانستم مانند پسرها با تبرهیزم بشکنم ناراحت میشدم. بههمین دلیل برای استحکام رسیدگی وجلوگیری ازهرگونه شائبه و خلل در تحقیقات در مراحل رسیدگی به پرونده، یک بانوی روانشناس تعیین کردیم که درجلسه دادرسی حالات او را ببیند وبا مصاحبه با متهمه ورفتارشناسی درخصوص شخصیت متهمه اظهارنظرکند. روانشناس منتخب معتقد بود او دچار خود شیفتگی است. دلیل قتل هم به شرایط روحی و عدم ثبات شخصیتی او باز میگردد. البته دچار جنون ومسلوب الاختیار نبوده تا مبری از مسوالیت قانونی باشد. از طرفی حسب اظهارات متهمه چون مقتول بهخاطر مسائل کاری و خرید لوازم پزشکی زیاد سفر میرفت بهوی قول سفر به کشورهای اروپا داده بود اما او را نبرده بود که باعث دلخوری و عصبانیت ریحانه شده بود. یا یکبار قرار بود برای گردش روز پنج شنبه، ماشین تویوتا کمری خود را به او بدهدتا باهمکارانش به تفریح برود که با عدم انجام این کار باعث ناراحتی شدید ریحانه شده بود و او میگفت نزد دوستان بسیار غرورش جریحه دار شد وضایع شده است.
یعنی ریحانه با قصد قبلی مرتکب قتل شده بود؟
خانم جباری باخود شیفتگی به دنبال اثبات خود به خانواده بحران زدهاش بود وشاید با روحیه مردانه خود ، فکر میکرد با کنترل سرویس دادنهایش دست وی است وبازیچهشدن را تحمل نمیکرد ولذا وقتی مقتول بهطرف وی میآید تا اورا طبق معمول اینگونه روابط، لمس کند وی امتناع کرده ودر مقابل این جمله که «روسریت را درآر وراحت باش وجایی نمیتونی بری»، بهشدت عصبانی ووقتی مقتول برای نماز دوم بهطرف سجاده میرود، ریحانه بدون اعلام اعتراض و یا فریاد اینکه میخواهد منزل را ترک کند از کیف خود چاقوی ۲۵ سانتی تازه خریداری شده را درآورده وناگهان ازپشت به کتف او با شدت ضربه میزند که بهعلت بلندی تیغه چاقو از بین استخوانها وارد فضای سینه شده وناف اصلی ریه را میشکافد وحتی چاقو را هم باخود میبرد وبا جلد مقوایی زیر تختش پنهان میکند. آثارخون در سجاده و صندلی کنار آن مشهود ودر پرونده مضبوط است.
یعنی ضربه ریحانه نوعا کشنده بود؟
مشخصا ضربه وارده ریحانه بهعلت نوک تیز بودن کارد وتیغه فولادی بلندآن، ضربه را نوعا کشنده میکند زیرا وارد ریه شده بود. ادعای ضربه ساده به کتف که از سوی اقای مصطفایی طرح شده خلاف نظریه صریح کالبدشکافی مرکز پزشکی قانونی است.
خود ریحانه در مورد نحوه قتل چه گفته؟
گفت میترسیدم به من تجاوز کند. چند بارازمن خواست روسریام را بردارم اما من اینکار را نکردم. متاسفانه متهمه هیچ حرف و رفتاری از خود نشان نمیدهد که مقتول را متوجه اکراه وی کند. «از وی سوال میشود آیا مقتول خشونتی نشان داد یا عملی انجام دادکه نشان دهد قصددارد بهزور تجاوز کند؟ وی جواب میدهد: نخیر. ونیز ازوی پرسیده شد وقتی امتناع تورا از دست زدن دید چرا پشت بهتو کرد جواب میدهد رفت نماز دیگرش را بخواند». بازسازی صحنه جنایت هم نشان میداد که سجاده روی زمین پهن بوده وآثار خون روی سجاده و آینه وجود داشت که حکایت میکند درلحظه قتل و وارد کردن ضربه کارد مقتول پشت به متهمه روی سجاده بوده است.
اصولا ریحانه یک کلمه غیر این درطول مراحل مختلف تحقیقات ودادرسی نگفته است. صرفنظرازعمل غیرشرعی واخلاقی مقتول، باتوجه به زاویه داشتن روحی وروانی اینگونه افراد بیاعتقاد نسبت به مذهب ونماد آن نماز، بهنظرم نماز خواندن وی دراین شرایط که اورا بهظاهر مذهبی نشان میدهد برنفرت متهمه افزوده است وامید خدمات گرفتن از این مرد مذهبی (باضعف ایمان ومقهور شیطان) به باد میرود چون قبل از ورود به خانه این حس وذهنیت وجود نداشته بهطوری که در مسیر خانه، مقتول کاندوم میخرد ودرداخل منزل جلوی چشمان ریحانه خانم روی میز میگذاردوبرای وی ناآشنا نبوده است.
ادعا شده داروی بیهوشی در شربت ریحانه وجود داشت. شما نوشیدنیها را به آزمایشگاه فرستادید؟
دو لیوان محتوی آبمیوه روی میزبوده که ثابت میکند دونفر بودند ومحتوای هردو لیوان برای سمشناسی ارسال وحسب گزارش کارشناسان آزمایشگاه یکی از لیوانها فاقد هرگونه سم یا دارو بوده ولی در لیوان دوم داروی دیفنوکسیلات که داروی ضد اسهال است مشاهده شده است.
ازدیگرابهامات مطرح شده در پرونده ریحانه، خرید لوازم پیشگیری از بارداری از داروخانه است. این اتفاق افتاده؟
ابهامی در خرید آن وجود ندارد. زیرا رفتن یک زن ومرد به یک خانه خلوت بهقصد صرف خوردن قهوه نیست ونیت ایشان عمل جنسی بوده است که در مسیر بهخانه کاندوم خریداری شده. نکته قابل تامل اینکه این وسیله روی میز قرار داشته وکاملا در معرض دید بوده و خانم ریحانه با توجه به تجربههای قبلی به آن ناآشنا نبوده است و خرید لوازم پیشگیری از بارداری نشانه تجاوز نیست فقط نشانه قصد رابطه جنسی است.
شما موافق تلاش برای جلب رضایت اولیای دم هستید؟
توصیه میکنم این سیاهکاران سیاستکار سرنوشت اینگونه محکومان را با تبلیغات رسانهای وگزافه گوییهایی برای نمایاندن خود وچهره سازی مجازی به نتیجه تلخ اجرای قانون وگرفتن فرصت رضایت اولیایدم دچارنکنند. ازتجارب تلخ گذشته مانند پرونده مرحوم بهنود شجاعی که مداخلات علنی ورسانهای کردن موضوع باعث انفعال اولیای دم شد و نامبرده را از امکان گرفتن رضایت اولیایدم محروم ساخت عبرت گیرند. هرچند اینجانب بازنشسته شدم وصرفنظر از اینکه هیچ تردیدی در استحقاق قصاص خانم جباری ندارم وآنرا حق مسلم خانواده محترم میدانم ولی برای رضای خدابا توجه به اینکه قصاص حیات است ولیکن خداوند تبارک وتعالی اولیای دم را دعوت به عفو و بخشش کرده است. بنده حاضرم در جلب رضایت ایشان بهطریق مقتضی مساعدت کنم.
در قسمت بعدی که قسمت پایانی است تحلیلی پیرامون این قضیه ارائه خواهیم داد
به نوشته های زیر دقت کنید و با حوصله آنها را بخوانید بعد به این سوال جواب بدید که چه حسی از نظام حاکم در ایران ، دین اسلام، وزارت اطلاعات به شما دست خواهد داد
ریحانه جباری ملایری (زاده ۱۳۶۶ - درگذشته ۳ آبان ۱۳۹۳) دختر جوانی که در تیرماه سال ۱۳۸۶ و در سن ۱۹ سالگی به جرم قتل مرتضی عبدالعلی سربندی ۴۷ ساله، بازداشت و محاکمه شد. حکم اعدام وی بهجرم قتل عمد در نهایت در ۳ آبان ۱۳۹۳ اجرا شد. ریحانه جباری اتهام قتل غیرعمد را پذیرفته و دلیل آنرا نتیجه دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود.
جباری طراح دکوراسیون داخلی یک شرکت تبلیغاتی بود و در اظهاراتش گفته بود که برای طراحی دکوراسیون مطب مقتول به آنجا رفته بود. مرتضی عبدالعلی سربندی، پزشک عمومی و بنقل از خانواده وی و روزنامه قانون کارمند سابق وزارت اطلاعات بود.
سربندی و جباری، در یک بستنیفروشی با هم آشنا شده بودند.در دیداری که پس از این مکالمه بین آن دو رخ میدهد، سربندی به قتل میرسد. بر اساس گزارشهایی که از سوی دادگاه رسیدگی به پرونده ارائه شده است، جباری سوار بر خودروی سربندی میشود و سربندی بین راه در یک داروخانه توقف میکند تا مقداری خرید کند که بعداً مشخص میشود آن اجناس، (؟؟؟؟ یک نوع وسیله پیشگیری از بارداری مخصوص آقایان)بوده است.
همچنین بر روی میز محل، دو لیوان آب میوه قرار داشته که یکی از آنها حاوی داروی خوابآور بوده است.
وکیل ریحانه جباری، عبدالصمد خرمشاهی، این موارد را دلایلی میداند که نشان میدهد مقتول قصد تجاوز به متهم را داشته است. جباری پس از رسیدن به محل، متوجه میشود که سربندی او را به آپارتمانی مسکونی اما خالی از سکنه برده است که قرار بوده تبدیل به مطب سربندی بشود و قصد داشته جباری را به عنوان طراح دکوراسیون آن ساختمان بکار بگیرد. دادگاه رسیدگی به پرونده گزارش میکند که بنا بر اظهارات متهم، سربندی پس از حمله به جباری به قصد تجاوز به او، از سوی جباری مورد اصابت چاقو در ناحیه کتف راست قرار میگیرد و جباری نیز بلافاصله از محل فرار میکند، اما بعد از آن آمبولانس خبر میکند. سربندی از شدت خونریزی زیاد درگذشته و دادگاه جباری را «به قتل عمد با قصد قبلی» متهم میکند و حکم اعدام را برای او صادر کرد درحالیکه جباری قتل سربندی را «برای دفاع از خود» خوانده بود.
برخی روند بررسی این پرونده را «ناعادلانه» میدانند. احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد با تردید در این پرونده اظهار داشته که برخی از شواهد نادیده گرفته شده و شیوه بازپرسی از جباری پس از بازداشت را نادرست میداند. سازمان عفو بینالملل هم با اشاره به زندان انفرادی جباری به مدت دو ماه پس از بازداشت و همچنین دسترسی نداشتن او به وکیل مدافع یا خانواده در این مدت، خواستار رسیدگی مجدد به این پرونده و روشن شدن نکات مبهم آن است. ادعاهایی در مورد دست داشتن یک فرد سوم در ماجرای قتل وجود دارد. به گفته عموی جباری، این پرونده، یک پرونده سیاسی نبوده، اما مقامات قضایی و امنیتی با آن به صورت «بسیار شبههانگیز» برخورد میکردند. عمومی جباری، در یک نشست خبری در آلمان ادعا کرده است که جباری مدتی طولانی در انفرادی بسر برده و بازجوها برای گرفتن اعترافات دروغین، او را مورد آزار و شکنجه قرار دادهاند
فرزند مقتول در مصاحبهای اعلام کرده بود که
در صورتی که «انگیزه واقعی ریحانه [جباری] مشخص شود، و واقعیت را بگوید که همدستش و اتفاق حقیقیای که افتاده چه بوده حاضر به بخشش هستیم».پسر مقتول ادعا کرده است که اتهام جباری به پدر او ثابت نشده و همچنین خانواده جباری نیز راه مناسبی برای گرفتن رضایت را در پیش نگرفته بودند. بنا به گزارش ایسنا، خانواده مقتول تنها راه رضایت را «بیان واقعیتهای پرونده از سوی ریحانه [جباری]» اعلام کردهاند. آنها در اینباره اظهار داشتهاند که «ریحانه [جباری] در این پرونده واقعیتها را نمیگوید و اگر واقعیت را بیان کند، حاضر به گذشت هستیم».
عموی ریحانه جباری مدعی شده است که مأموران و بازجوها بارها از ریحانه جباری خواسته بودند سه مورد از سخنان خود را تغییر دهد و مطابق میل آنان بیان کند. «نخست آنکه مقتول، مرتضی عبدالعلی سربندی قصد تجاوز به وی را نداشته، دوم آنکه چاقو (آلت قتل) از جانب ریحانه خریداری و به محل جرم آورده شده و سوم آنکه در آپارتمانی که جرم در آن رخ داده، باز بوده و ریحانه همواره امکان خروج از آنجا را داشته است
افراد زیادی از جمله اصغر فرهادی،بهاره رهنما و خانواده ناصر حجازی تقاضای عفو از خانواده مقتول کردند. مادر جباری بازیگر و مدرس تئاتر است، او از همه استمداد خواسته کمک کنند فرزندش زنده بماند. فرهادی نامهای به خانواده مقتول نوشته است و در آن اظهار داشته که جباری در دوران کودکی در یکی از فیلمهای او بازی کرده و خواستار اعلام رضایت از سوی خانواده مقتول شده است.
محمد رضا شجریان نیز طی نامهای خواستار بخشش وی شده است در بخشی از این نامه آمده است: به هر جهت خون انسانی ریخته شده و دیگر انسانی ۷ سال در زندان ساعتهای عمر را با مرگ و زندگی شمارش کرده است. وجدان آگاه و بیدار جامعه امروز، گذشت را از شما انتظار میکشد و تحسین میکند؛ از انتقام هراس دارد. سزاوار است با بزرگواری خانوادگی، از کشتن بپرهیزید و به انسان درمانده و ناامیدی زندگی دوباره ببخشید تا دیگر انسانها را خوشحال کرده باشید، پیشنهاد و خواهش من این است: «این دختر را نکشید» به یقین او نیز تمام عمر مدیون و دوستدار شما خواهد بود.
اعتراضها به اجرای حکم اعدام
اجرای حکم اعدام ریحانه جباری، اعتراضات زیادی را برانگیخت. کریستوف اشترسر، مسئول حقوق بشر دولت آلمان، تأسف خود را نسبت به اعدام جباری اعلام کرد و ضمن «غیرانسانی، بیرحمانه و غیراخلاقی» خواندن حکم اعدام، اظهار داشت که «ما به خانواده ریحانه [جباری] تسلیت میگوییم و با آنان همدردی داریم». او گفت در روند دادگاه رسیدگی به پرونده تردیدهای بسیاری وجود دارد.
سازمان عفو بینالملل نیز بیانیهای در این رابطه منتشر کرد و ضمن محکوم کردن این حکم، آن را «لکه خونین دیگری در سابقه حقوقبشر ایران» برشمرد.
وزارت خارجه آمریکا نیز بیانیهای منتشر کرد و «نگرانی جدی» خود از «عادلانه» برگزار نشدن دادگاه را اعلام کرد.
خب اثر پروپاگاندا به روی مخاطب الان همین حسی است که شما دارید تازه شما فقط با ابزار نوشتاری مورد هدف قرار گرفتید ببینید فردی که با تصاویر بیشتر و فیلم ها و درخواست متعدد چهره های محبوب جامعه مواجه می شود چه احساسی پیدا می کند.به نقش عموی این دختر توجه کنید شاید او همان مبلغی است که دارد برای منافع خودش قدم بر می دارد البته افراد دیگر هم هستند که در قسمت بعدی به آنها می پردازیم
به تصاویر زیر نگاه کنید : موضوع اعدام ریحانه جباری است می خواهیم تحلیلی درباره این موضوع ارائه بدهیم و به شبهاتی که در این قضیه برای نظام به وجود آمده است جواب بدهیم و در ضمن این قضیه بهانه است تا با چند ترفند سیاسی مهم آشنا بشیم.
این تصاویر همراه با صداها مصاحبه و فیلم و صفحات روزنامه و حمایت های دیگر در واقع یک پروپاگاندا است در ادامه با من همراه باشید
دروغهای وقیحانه سیاسی برای فریب افکار عمومی در جهت رسیدن به دلخواه مبلغ سیاسی در علوم اجتماعی و سیاسی اصطلاحا پروپاگاندا نامیده میشود.
این تعریف چهاررکن دارد
منظور اطلاعات هماهنگ و جهتدار غیر واقعی است
منظور از فریب همان نفوذ در عموم مردم است در این راستا، اغلب اوقات، واقعیت ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می شوند(درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است) تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه وخردمندانه سربزند.
3. افکار عمومی
منظور افکار توده مردم است
منظور از دلخواه مبلغ سیاسی یعنی تبلیغاتی که برای طیف سیاسی که او را تغذیه میکنند انجام می دهد تا بتواند زمینه نفوذ را فراهم کند و تغییر گرایش در مخاطبان به وجود بیاورد.به بیانی دیگر دلخواه مبلغ یعنی پیشبرد یک برنامه سیاسی از قبل تعیین شده بر خلاف حاکمیت موجود.
فرق پروپاگاندا با ترغیب یا اقناع
شاید این سوال به وجود بیاید که پروپاگاندا چه فرقی با ترغیب یا اقناعی که خودمان بیان می کنیم دارد ظاهرا ان دو یک چیز است ولی خیر این دو فرق دارند
پروپاگاندا هدفش این است تا به پاسخی دست یابد که قصد مبلغ را تداوم ببخشد. اما اقناع یا ترغیب، به مثابه یک فعال کننده دوسویه عمل میکند و هدفش آن است که به نیازهای ترغیب کننده و ترغیب شونده پاسخ دهد.بنابراین در پروپاگاندا فقط نیازهای مبلغ در نظر گرفته می شود.
در قسمت های بعد بیشتر درباره این موضوع صحبت می کنیم
خب در قسمت های قبل گفتیم امام صادق ع دعوت ابومسلم را قبول نکرد زیرا فتنه، فتنه باطل و باطل بود خوب است در این قسمت کمی از ابومسلم بدانیم.
اَبومُسْلِمِ خُراسانی (۷۱۸-۷۵۵ میلادی) یکی از فرماندهان نظامی ایران و رهبر جنبش سیاهجامگان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس را پایهگذاری کند. نام اصلی او بهزادان پسر ونداد بود که به توصیه «ابراهیم امام»، یکی از بزرگان بنی عباس، به عبدالرحمن تغییر نام داد و با حکم وی رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد اموی در این منطقه را بر عهده بگیرد. وی پس از پیروزی بر حاکم خراسان و تسخیر مرو، سپاهی را روانه عراق نمود و توانست در سال ۱۳۲ هجری قمری، مروان، آخرین خلیفه اموی را شکست دهد. با بر تخت نشستن ابوالعباس عبدالله سفاح به عنوان اولین خلیفه عباسی، امارت خراسان به ابومسلم سپرده شد. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگران کننده بود. سرانجام، ابومسلم در سال ۱۳۷ هجری قمری، به نحو توطئه آمیزی به دستور منصور، دومین خلیفه عباسی به قتل رسید.
ابومسلم در طول دوران مبارزه و پس از آن، در دوران حکمرانی، ناگزیر از کشتن دشمنان، خائنان، شورشیان یا سایر افرادی بود که برای جنبش سیاهجامگان یا حکومت عباسیان خطرناک محسوب میشدند. وی در مقابله با دشمنان بسیار سختگیر بود و هیچ رحمت و شفقتی به خرج نمیداد. از خود ابومسلم نقل شدهاست که بیش از یکصد هزار تن به دستور او کشته شدهاند.
ابومسلم به طور خلاصه، شخصی توصیف شده که به ندرت احساسات نشان میداد. به نظر میرسد که او تحصیلکرده بوده و عربی و پارسی را نیک میدانسته (با قضاوت از روی شیوایی سخنانی که به منتسب است). او را بخشنده، چارهجو و خوشفکر، دارای رفتار سیاستمدارانه، رادمرد و بلندهمت توصیف کردهاند، اما او را به خاطر سختگیرانه بودن نسبت به مخالفین نکوهش کردهاند که افراد را با کمترین کار فتنهانگیزانهای اعدام میکرد.
با بر تخت نشستن سفاح به عنوان خلیفه عباسی، حکمرانی مناطق مرکزی و شرقی ایران به ابومسلم سپرده شد. ابو مسلم در این دوران از قدرت و نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار بود. وی همچنین بر روی خلیفه عباسی نیز نفوذ زیادی داشت و در بسیاری از موارد خلیفه بدون نظر یا موافقت او تصمیم نمیگرفت.
ابومسلم آماده رفتن به حج به مکه شد و دنبال اجازه خلیفه بود. نامهنگاری متعاقب نشان میدهد که دو فرماندار به یکدیگر اعتماد نداشتند. ابومسلم که باید با تنها ۵۰ مرد به عراق میرفت، با ۸٫۰۰۰ مرد به راه افتاد و با ۱٫۰۰۰ نفر به پایتخت نزدیک شد
سفاح فوت شد و منصور بر تخت نشست. ابومسلم از خلیفه جدید یعنی منصور نافرمانی می کرد. ابومسلم ابو اسحاق، را برای روبرو شدن با خلیفه فرستاد. خلیفه ابواسحاق را اغواء کرده و به او قول دادن فرمانداری خراسان را داد. ابو اسحاق به ابومسلم توصیه کرد تا به دربار خلیفه عباسی برگردد و پوزش بخواهد.. منصور همچنین پنج مرد برای انجام قتل او گزینش کرده بود. آنها زیر ایوان یک کاخ پنهان شده بودند. هنگامی که ابومسلم وارد شد و شمشیرش را از او گرفتند، .وقت که ابومسلم در مورد تلاشهایش برای بر تخت نشاندن عباسیان سخن گفت، منصور دستانش را به هم زد، قاتلان سررسیده و ابومسلم را کشتند. سن او را در هنگام مرگ ۳۷ سال نوشتهاند. منصور دستور داد که بدن مثله شده او را بر رود دجله بیفکنند. برای اینکه کارهایش را در نظر مردمان موجه جلوه دهد، خطبهای خواند و در آن گفت هر کس که بیعت خود با خلیفه را بشکند، سزاوار مرگ است، همچون ابومسلم. کشته شدن ابومسلم، سرآغاز قیامها و شورشهای متعددی شد که به خونخواهی او شکل گرفت و برخی از آنها سالهای سال، خلفای عباسی را به خود مشغول نموده بود
عبدالحسین زرینکوب. «فصل پنجم». در دو قرن سکوت: سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۸.